فرم در حال بارگذاری ...
روزی مردی نزد پیامبر (صلّی الله علیه وآله) آمد و عرض کرد:
من تمام گناهان را انجام داده ام، آیا راه توبه برای من هست؟
حضرت فرمودند: آیا پدر و مادرت زنده اند؟
گفت: تنها پدرم زنده است.
فرمود: به پدرت احترام ونیکی کن تاخداوند تو راببخشد.
وقتی که آن مرد رفت، حضرت به اطرافیانش فرمودند:
ای کاش مادرش زنده بود…
بحارالانوار، ج 71، برّ الوالدين
نکته: تا فرصت است و زمان باقی است از زحمات و جان فشانی هایشان قدردانی و تشکر کنیم.
فرم در حال بارگذاری ...
دخت و ام و جان جانان نبی است. مایه ی فخر و مباهات علی است. بر تمام جان و بی جان سرور است. فاطمه حقش به ما هم مادر است….سلام مادر ….اشکهای آماسیده بر گونه ام دست دلم را رو میکند ….مادر دست کبودت را رو به اسمان بگیر و دعا کن برای ظهور فرزندت …دعا کن بهار حق برسد …و نور عدالت بتابد بر قلب های یخی و زمستانیمان …دعا کن انسانیت های به خواب زمستانی رفته برخیزند ..یادمان بده زهرایی زندگی کنیم …چگونه با زبانی پر از گناه تو را بخوانم ؟ ….بانو شرمساریم از تو و فرزندت ….1300 سال است مهدی تو به دنبال 313یار میگردد ….افسوس که خیلیهایمان به ظاهر یار اویم گویا دانشکده ی انتظار 1300سال است دانشجو میپذیرد اما هنوز هم حتی 313نفر فارغ تحصیل نشده اند ….سواد انتظارمان کم بوده …..چگونه توصیفت کنم با زبان زمینی خود در حالی که تو اسمانی هستی ؟ ….مادر این روزها فرزندانت تنها شده اند ،هوای تنهایی هایمان را داشته باش ….خسته ام از بودن در دنیایی که پر از رنگ و ریا شده است …. بغض مهمان گلویم شده ….حرف دلم را زبان اشک میگوید….خجلم ….حضرت نور ،صاحب زمان میلاد مادرت را تبریک میگویم …این المنتقم زهرا س ؟ دلمان تنگ آمده …برس به دادمان ….اللهم عجل لولیک الفرج ….برای تعجیل در ظهور قطب عالم امکان .مهدی صاحب زمان صلوات …
فرم در حال بارگذاری ...
شب عیده
همه میرن پابوسی مادرشون.
از طرف “شهیدان“
تبریک بگیم به مادر شهدا
جای پسرشون خالیه
فرم در حال بارگذاری ...
مرحوم آیت الله تولاّیی خراسانی در در سخنرانی خود در مسجد النّبیّ قزوین، در سال 1390 قمری، می فرمود:
مقتلي که مي خوانم، محکم ترین مقتل است. اين روايت از همه معتبرتر است. بی بی، حضرت زهرا علیهاالسلام، صبح، يکي از زن ها را خواست. ظاهراً به «بنت أبورافع» فرمود: آب بياور؛ بدنم را بشويم. بی بی صبح بدنش را شست. لباس¬هاي تميز و طيّب و طاهر به بدنش کرد. بعد از ظهر و عصر که شد، «اسماء بنت عميس» را خواستند يا خودش آمد. جناب اسماء با حضرت خديجه علیهاالسلام بسيار مأنوس بود. از ولادت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام در خانواده ایشان رفت و آمد داشت. بي بي را بزرگ کرده بود. طبق معاهده ای که با خديجه علیهاالسلام کرده بود، شب عروسي حضرت زهرا علیهاالسلام هم، پذيرايي و پرستاری می کرد. خديجه علیهاالسلام دم مردن گریه می کرد. اسماء گفت: چرا گریه می کنید؟ فرمود: گريه ام براي اين است که عروسي فاطمه علیهاالسلام دختر من در پيش است و در موقع عروسي او، نه من هستم و نه خواهري دارد. دختر من غريب و تنهاست و گريه ام براي اوست. اسماء، تعهّد کرد که اگر من زنده ماندم، مي روم خدمتش را مي کنم. لهذا پيامبر صلّی الله علیه و آله در شب عروسی، آن موقعي که زن ها را از خانه فاطمه زهرا علیهاالسلام بيرون کرد، ديد اسماء آن کنار ايستاده است. فرمود: اسماء! چرا نمی روی؟ گفت: من با خديجه علیهاالسلام معاهده کردم خدمتگزارِ دخترش باشم. من نميتوانم بيرون بروم. همين که پيامبر صلّی الله علیه و آله نام خديجه علیهاالسلام را شنيدند آهي از دل کشيدند، اشک از چشمانشان آمد و فرمودند: خديجه! شب عروسي دخترت، جاي تو خاليست! و بعد درباره اسماء دعا کردند و فرمودند: «خداوند حاجات دنيا و آخرت تو را برآورده سازد!»
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات