خدیجه پنجی
باور کنم که تمام شد. فصل باران های یکریز رحمت. فصل مهربانی و اجابت دستان تمنا؟ فصل خلسه های عاشقانه تا خدا. فصل اشک های بی دریغ «ندامت». فصل شکوفه های معطر «مغفرت»؛ یعنی تمام شد؟ باور کنم وداع را؛ وداع لحظه های آسمانی ضیافت خداوند را، وداع شب های روشن و ستاره باران نیایش و مناجات را؛ وداع شب های همسایگی بی دغدغه با فرشتگان را، وداع شب های تا صبح تحیّت و سلام را؟
باور کنم کوچ فصل چشم های شب زنده دار را، کوچ فصل چشم های ستاره ریز تا صبح بیدار را، کوچ فصل آیینه کاری دل های سراپا سوخته را، کوچ فصل گریه های عاشقانه شبانه را، باور کنم؟ بدرود افطارهای ساده و ملکوتی را، بدرود سحرهای آفتاب گون بهشتی را، بدرود فرصت های بی بهانه گریستن را، بدرود دقایق آیه های روشن قرآن را، بدرود رمضان را؟
ای شب های از هزار شب بهتر، خداحافظ!
ای فصل آشنایی خاک و افلاک، خداحافظ! ای فرصت های دعا و اجابت، خداحافظ!
ای لحظه های رویش و شکفتن، خداحافظ! چه میزبان خوبی بود و چه میهمانی خوبی!
زیر سایه بان مهربانی خدا، یک دل و یک رنگ شدیم. زیر بارش احسان خدا، سبز شدیم و ریشه زدیم.
از باران بی دریغ رحمت، سیراب شدیم و سبز شدیم. دیوار به دیوار خدا، با لهجه قرآن، حرف زدیم. چقدر خدا به ما نزدیک بود!
سی روز میهمانی باشکوه خدا تمام شد و امروز روز «عید» است؛ روز باختن و بردن، روز پیروزی برنده ها و سر به زیری بازنده ها.
عید رمضان، عید فطرت های پاک شده، عید دعاهای مستجاب شده، جشن شکست ابلیس، پابه پای فرشته ها. همایش روزه داران قبول شده در امتحان و شیرینی خدا به قبولی ها.
امروز دست های روزه داران، برای گرفتن «عیدانه» به آسمان ها بلند است، امروز روز لبخند روزه داران است و روز حسرت جاماندگان قافله صیام. سی روز، با فرشتگان خدا نشست وبرخاست داشتیم؛ سر یک سفره و… میهمان یک میزبان.
امروز، عید است و دل ها منتظر «عیدانه». خدایا، عیدی ما را رستگاری دنیا و آخرت قرار بده!
صفحات: 1· 2
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات