فرم در حال بارگذاری ...
السلام عليك ايها الا ية العظمى
السلام عليك ايها الحجة الكبرى
السلام عليك ايها المطهر من الزلاّت …
درود خدا بر تو باد اى نشانه بزرگ الهى
درود خدا بر تو باد اى حجت كبراى الهى
درود خدا بر تو باد اى امامى كه از لغزشها پاك و بر كنار بوده اى ،
سلام بر تو اى ابن الرضا…
امام نهم شيعيان حضرت جواد (ع) در سال 1095 هجرى در مدينه ولادت يافت . نام نامى اش محمّد معروف به جواد و تقى است . القاب ديگرى مانند: رضى و متقى نيز داشته ولى تقى از همه معروفتر مى باشد.
مادر گرامى اش سبيكه يا خيزران است كه اين هر دو نام در تاريخ زندگى آن حضرت ثبت است .
امام محمّد تقى (ع) هنگام وفات پدر حدود 8 ساله بود. پس از شهادت جانگداز حضرت رضا عليه السلام در اواخر ماه صفر سال 203 ه مقام امامت به فرزند ارجمندش حضرت جوادالائمه (ع) انتقال يافت .
ماءمون خليفه عباسى كه همچون ساير خلفاى بنى عباس از پيشرفت معنوى و نفوذ باطنى امامان معصوم و گسترش فضائل آنها در بين مردم هراس داشت ، سعى كرد ابن الرضا را تحت مراقبت خاص خويش قرار دهد. (از اينجا بود كه ماءمون نخستين كارى كه كرد، دختر خويش امّ الفضل را به ازدواج حضرت امام جواد (ع) درآورد، تا مراقبى دائمى و از درون خانه ، بر امام گمارده باشد. رنجهاى دائمى كه امام جواد (ع) از ناحيه اين ماءمور خانگى برده است ، در تاريخ معروف است ).(98)
از روشهايى كه ماءمون در مورد حضرت رضا (ع) بكار مى بست ، تشكيل مجالس بحث و مناظره بود. (99) ماءمون و بعد معتصم عباسى مى خواستند از اين راه - به گمان باطل خود - امام (ع) را در تنگنا قرار دهند. در مورد فرزندش حضرت جواد (ع) نيز چنين روشى را بكار بستند. بخصوص كه در آغاز امامت هنوز سنى از عمر امام جواد (ع) نگذشته بود. ماءمون نمى دانست كه مقام ولايت و امامت كه موهبتى است الهى ، بستگى به كمى و زيادى سالهاى عمر ندارد.
بارى ، حضرت جواد (ع) با عمر كوتاه خود كه همچون نوگل بهاران زودگذر بود، و در دوره اى كه فرقه هاى مختلف اسلامى و غير اسلامى ميدان رشد و نمو يافته بودند و دانشمندان بزرگى در اين دوران ، زندگى مى كردند و علوم و فنون ساير ملتها پيشرفت نموده و كتابهاى زيادى به زبان عربى ترجمه و در دسترس قرار گرفته بود، با كمى سن وارد بحثهاى علمى گرديد و با سرمايه خدايى امامت كه از سرچشمه ولايت مطلقه و الهام ربانى مايه ور بود، احكام اسلامى را مانند پدران و اجداد بزرگوارش گسترش داد و به تعليم و ارشاد پرداخت و به مسائل بسيارى پاسخ گفت . براى نمونه ، يكى از مناظره هاى ( احتياجات ) حضرت امام محمّد تقى (ع) را در زير نقل مى كنيم :
(عياشى در تفسير خود از ذرقان كه همنشين و دوست احمد بن ابى دؤ اد بود، نقل مى كند كه ذرقان گفت : روزى دوستش (ابن ابى دؤ اد) از دربار معتصم عباسى برگشت و بسيار گرفته و پريشان حال به نظر رسيد. گفتم : چه شده است كه امروز اين چنين ناراحتى ؟ گفت : در حضور خليفه و ابوجعفر فرزند على بن موسى الرضا جريانى پيش آمد كه مايه شرمسارى و خوارى ما گرديد. گفتم چگونه ؟ گفت : سارقى را به حضور خليفه آورده بودند كه سرقتش آشكار و دزد اقرار به دزدى كرده بود. خليفه طريقه اجراى حد و قصاص را پرسيد. عده اى از فقها حاضر بودند، خليفه دستور داد بقيه فقيهان را نيز حاضر كردند، و محمّد بن على الرضا را هم خواست .
خليفه از ما پرسيد:
حد اسلامى چگونه بايد جارى شود؟
من گفتم : از مچ دست بايد قطع گردد.
خليفه گفت : به چه دليل ؟
گفتم : بدليل آنكه دست شامل انگشتان و كف دست تا مچ دست است ، و در قرآن كريم در آيه تيمم آمده است : (( فامسحوا بوجوهكم و ايديك . )) بسيارى از فقيهان حاضر در جلسه گفته مرا تصديق كردند.
يك دسته از علماء گفتند: بايد دست را از مرفق بريد.
خليفه پرسيد: به چه دليل ؟
گفتند: به دليل آيه وضو كه در قرآن كريم آمده است :… (( و ايديكم الى المرافق . )) و اين آيه نشان مى دهد كه دست دزد را بايد از مرفق بريد.
دسته ديگر گفتند: دست را از شانه بايد بريد چون دست شامل تمام اين اجراء مى شود.
و چون بحث و اختلاف پيش آمد، خليفه روى به حضرت ابوجعفر محمّد بن على كرد و گفت :
يا اباجعفر، شما در اين مسئله چه مى گوييد؟
آن حضرت فرمود: علماى شما در اين باره سخن گفتند. مرا از بيان مطلب معذور بدار.
خليفه گفت : به خدا سوگند كه شما هم بايد نظر خود را بيان كنيد.
حضرت جواد فرمود: اكنون كه مرا سوگند مى دهى پاسخ آن را مى گويم . اين مطالبى كه علماى اهل سنت درباره حد دزدى بيان كردند خطاست . حد صحيح اسلامى آنست كه بايد انگشتان دست را غير از انگشت ابهام قطع كرد.
خليفه پرسيد: چرا؟
امام (ع) فرمود: زيرا رسول اللّه (ص ) فرموده است سجود بايد بر هفت عضو از بدن انجام شود: پيشانى ، دو كف دست ، دو سر زانو، دو انگشت ابهام پا، و اگر دست را از شانه يا مرفق يا مچ قطع كنند براى سجده حق تعالى محلى باقى نمى ماند، و در قرآن كريم آمده است : (( (و ان المساجد للّه …) )) سجده گاه ها از آن خداست ، پس كسى نبايد آنها را ببرد.
معتصم از اين حكم الهى و منطقى بسيار مسرور شد، و آن را تصديق كرد و امر نمود انگشتان دزد را براى حكم حضرت جواد (ع) قطع كردند.
ذرقان مى گويد: ابن ابى دؤ اد سخت پريشان شده بود، كه چرا نظر او در محضر خليفه رد شده است . سه روز پس از اين جريان نزد معتصم رفت و گفت :
يا اميرالمؤ منين ، آمده ام تو را نصيحتى كنم و اين نصيحت را به شكرانه محبتى كه نسبت به ما دارى مى گويم . معتصم گفت : بگو.
ابن ابى دؤ اد گفت : وقتى مجلسى از فقها و علما تشكيل مى دهى تا يك مسئله يا مسائلى را در آن جا مطرح كنى ، همه بزرگان كشورى و لشكرى حاضر هستند، حتى خادمان و دربانان و پاسبانان شاهد آن مجلس و گفتگوهايى كه در حضور تو مى شود هستند، و چون مى بينند كه راءى علماى بزرگ تو در برابر راءى محمّد بن على الجواد ارزشى ندارد، كم كم مردم به آن حضرت توجه مى كنند و خلافت از خاندان تو به خانواده آل على منتقل مى گردد، و پايه هاى قدرت و شوكت تو متزلزل مى گردد.
اين بدگويى و اندرز غرض آلود در وجود معتصم كار كرد و از آن روز در صدد برآمد اين مشعل نورانى و اين سرچشمه دانش و فضيلت را خاموش سازد.(100)
آخرین نظرات