رقیه ندیری به آب زد. غبار راه را به فرات سپرد و راه افتاد؛ با پاهایی که به فرسودگی و ناتوانی رسیده بودند. پیش رفت؛ درحالی که به قامت دوست و هم سفرش تکیه داشت. در هر قدم، عطر مقدس نام های خداوند را در هوا منتشر کرد. وقتی به مقصد رسید، دست بر قبر نهاد و… بیشتر »
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات