1. يكى از دلايل، نصوص پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) مى باشد و يكى از اين نصوص روايتى است كه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) مصاديقراولى الامر را براى جابر بيان مى كند ومى فرمايد:هم خلفائى يا جابر وأئمة المسلمين من بعدى أوّلهم على بن ابوطالب ثمّ الحسن والحسين و… (كشف الغمه، ج3، ص 312؛ كمال الدين وتمام النعمه، ص 253).
حديث ديگر از پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم در خصوص امامت امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) مى باشد كه فرمود:الحسن والحسين ابناى هذان امامان قاما أو قعدا؛ اين دو فرزند من حسن و حسين دو امامند، خواه قيام به امر امامت نمايند و خواه از جور ظالمان پنهان دارند (علل الشرايع، ج1، ص 211، كفاية الاثر، ص 117؛ فضائل اميرالمؤمنين، ص 168).
2. امام على (عليه السلام) در وصيت نامه اش به امامت امام حسن (عليه السلام) بعد از خودش تصريح كرده و امام حسين (عليه السلام) و ديگران را بر آن شاهد گرفته است (اصول كافى، ج1، ص 298).
در روايات ديگرى نيز امام على (عليه السلام) به امامت امام حسن (عليه السلام بعد از خودش و امامت ساير امامان تصريح نموده است (الاحتجاج، ج1، ص 357ـ 359).
3. اهل بيت (عليهم السلام) و پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) بر امامت امام حسن (عليه السلام) اجماع داشته اند و اجماع اهل بيت حجت قطعى مى باشد (مناقب آل ابوطالب، ج3، ص 141).
4.اجماع شيعه بر امامت امام حسن (عليه السلام) دليل ديگر امامت آن حضرت است (گوهر مراد، ص 583).
5. امام حسن (عليه السلام) به امامت خود معتقد بوده و مردم را به بيعت با خودش دعوت كرده است، بدون شك او در اين مدعا بر حق بوده است (مناقب آل ابوطالب، ج3، ص 141).
6. مطابق دلايل عقلى ونقلى عصمت و افضليت امام از شرايط امامت است و از كسانى كه در زمان امام حسن (عليه السلام) مدعى امامت بودند، كسى جز او داراى صفات مزبور نبود و در زمان امام حسن (عليه السلام) جز معاويه كس ديگرى ادعاى امامت نداشته است و با اثبات فسق، بلكه كفر معاويه، امامت امام حسن (عليه السلام) مطابق با اوصاف مذكور ثابت مى گردد (مناقب آل ابوطالب، ج3، ص 141).
امام حسن (عليه السلام) در مسئله قضا و قدر با بيان مطالب مفصل، تفويض و جبر را نفى كرده و با اثبات اختيار، ايمان به قدَر را چه نيك و چه بد ( خير و شر) لازم دانسته و منكر قدَر را كافر مى داند و در توضيح اين مطلب مى فرمايد: خدا مردم را به حال خود رها نساخته و از سيطره خويش خارج ننموده و نيز آنان را به انجام كارى قدرت بخشيد تا اوامر خدا را با اختيار خودشان بپذيرند و از نواهى خدا طبق اختيار خودشان دورى نمايند و اگر به گناه گرايش يابند خدا مى تواند بين او و گناه مانع ايجاد نمايد، ولى اگر چنين نكند اين خدا نيست كه آنان را با زور و جبر به گناه واداشته باشد (تحف العقول، ص 231) و در تبيين رضا به قدر الهى مى گويد: اعتماد بر نيكو بودن اختيار خداوند باعث مى شود كه انسان غير از آنچه را كه خدا براى او اختيار نموده آرزو نكند (كنزالعمال، ج3، ص712؛ تاريخ مدينه دمشق، ج 13، ص253).
امام حسن (عليه السلام) آغاز تفرقه و كشتار در بين مسلمانان را اختلاف در مسئله ولايت و امامت مى داند (الاحتجاج، ج2، ص62) و در مسئله امامت فرموده است كه خداوند هيچ پيامبرى را مبعوث نكرد، مگر اين كه از اهل بيت او برايش وصى قرار داد و على (عليه السلام) وصى رسول خدا بود (همان، ج2، ص53).
امام حسن (عليه السلام) در ضمن بيان دوازده امام بعد از پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم، مهدى اين امت را نهمين امام از صلب برادرش حسين دانسته (كفاية الاثر، ص 223) و مى گويد خداوند عمر او را در غيبت طولانى نموده و سپس با قدرت خود او را به صورت جوان چهل ساله ظاهر مى گرداند، تا مردم بدانند كه خداوند بر هر چيزى قادر است (الامامة والتبصره، ص 1؛ احتجاج، ج2، ص68) و از ميان ائمه (عليهم السلام) فقط مهدى است كه در تحت بيعت هيچ كسى نبوده و به همين جهت خداوند او را غائب نموده است (احتجاج، ج2، ص68). بيزارى مسلمانان از همديگر، لعن آنان به وسيله يكديگر، و تف انداختن بر صورت هاى همديگر و شهادت بر كفر يكديگر برخى از نشانه هاى ظهور مهدى است، كه توسط امام حسن (عليه السلام) بيان شده است (الغيبه، ص 438؛ الخرائج والجرائح، ج3، ص1153).
امام حسن (عليه السلام) به برخى از پرسش ها پاسخ گفته كه از جمله درباره جايگاه روح در هنگام خواب (علل الشرايع، ص 97) و پس از مرگ مى باشد. و همچنين در ضمن اين پاسخ، صخره بيت المقدس را عرش ادناى خدا دانسته كه خداوند از همين محل زمين را بسط داده و به سوى همين محل آن را درهم خواهد پيچيد (تفسير قمى، ج2، ص272؛ تحف العقول، ص 242).
يكى از پاسخ هاى امام حسن (عليه السلام در حل شبهه اى بوده كه به وسيله يك يهودى بر حديث الدنيا سجن المؤمن وجنّة الكافر به اين صورت وارد شده بود كه اين دنيا براى برخى از كافران به خاطر زندگى سختى كه دارند زندان است و بر عكس براى برخى از مؤمنان به خاطر رفاه و آسايشى كه دارند بهشت است. امام در حل شبهه مى گويد كه دنياى كافر در مقايسه با عذاب دردناك اخروى براى او جنت است و نيز رفاه و آسايش مؤمن در اين دنيا در مقايسه نعمت هاى بهشتى زندان به حساب مى آيد (مطالب السؤول فى مناقب آل الرسول، ص 340؛ الفصول المهمة فى معرفة الأئمة، ج2، ص704).
امام حسن (عليه السلام) كرامات و معجزه هايى را كه از او نقل شده از مصاديق استجابت دعا شمرده است (اصول كافى، ج1، ص462) و در موضوعات مختلف مناظره ها و خطابه هاى متعددى بعد از شهادت پدرش انجام داده است. از جمله مناظره هايى است كه معاويه با مشورت عمروعاص در جهت منكوب نمودن آن حضرت داير مى نموده كه هر بار به زيان خود معاويه تمام گرديده است (احتجاج، ج3، ص17ـ 42 و 52) و نيز در يكى از خطابه هاى آن حضرت كه با توطئه معاويه براى استهزا و تحقير وى انجام گرفت خود معاويه شرمسار و خشمگين مى گردد (تاريخ طبرى، ج6، ص8180).
در يكى از خطابه ها به مردم كوفه مى گويد شما را با سه چيز كه در حق من انجام داديد ترك مى كنم: كشتن پدرم، طعن خودم و به غارت بردن اموالم. و باز در آخرين خطابه اش در مسجد كوفه به مردم كوفه مى گويد: اى اهل كوفه از خدا بترسيد در مورد همسايگان و مهمانان و در مورد اهل بيت پيامبرتان كه خداوند پليدى را از آنان برداشته و پاكيزه شان نموده است (همان).
>منبع:سایت اهل بیت (ع)
منابع :
احتجاج، طبرسى، احمد بن على، اسوه، 1413ق؛ اصول كافى، كلينى، محمد بن يعقوب، دارالتعارف، بيروت،1401ق؛ الارشاد، مفيد، محمد بن محمد، انتشارات علميه، تهران؛ الامامة والتبصره، صدوق، محمد بن بابويه، مدرسه امام مهدى، قم، 1404ق؛ تاريخ طبرى، طبرى، محمد بن جرير، دارالفكر، بيروت، 1407ق؛ تاريخ مدينه دمشق، ابن عساكر، ابوالقاسم على بن حسن، دارالفكر،بيروت، 1415ق؛ تحف العقول، حرانى، ابومحمد حسن بن شعبه، مؤسسه نشر اسلامى، 1404ق؛ تفسير قمى، قمى، على بن ابراهيم، مكتبة الهدى، 1387ش؛ الخرائج والجرائح، راوندى، قطب الدين، مؤسسه امام مهدى، قم، 1409ق؛ علل الشرايع، صدوق، محمد بن على، منشورات المكتبة الحيدرية، نجف اشرف،1385ق؛ الغيبة، طوسى، محمد بن حسن، مؤسسه معارف اسلامى، قم،1411ق؛ الفصول المهمة فى معرفة الأئمة، ابن صباغ، على بن محمد، دار الحديث للطباعة، قم، 1422ق؛ فضائل اميرالمؤمنين، كوفى، ابن عقدة، ابوالعباس احمد بن محمد بن سعيد، بى تا؛ كشف الغمه، اربلى، على بن عيسى، ابن ابوالفتح، دارالاضواء، بيروت؛ كفاية الأثر، قمى، على بن محمد خزاز، بيدار، قم،1401ق؛ كمال الدين وتمام النعمة، صدوق، محمد بن على، مؤسسه نشر اسلامى، 1405ق؛ كنزالعمال، متقى هندى، حسام الدين، مؤسسة الرسالة، بيروت، 1409ق؛ گوهر مراد، لاهيجى، عبدالرزاق، وزارت ارشاد اسلامى، تهران، 1372ش؛ مطالب السؤول فى مناقب آل الرسول، شافعى، محمد بن طلحه، بى تا؛ المقنعه، مفيد، محمد بن محمد، مؤسسه نشر اسلامى، قم،1410ق. مناقب آل ابوطالب، ابن شهرآشوب، مطبعه حيدريه، نجف اشرف،1376ق؛ ينابيع المودة، قندوزى، سليمان بن ابراهيم، دارالاسوة، 1416ق.
آخرین نظرات