رسالت بیدارگرانه امام سجاد - علیه السلام - چندان دیر آغاز نشد. با فاصله ای کوتاه، علی رغم همه دردهای درونی و رنجهای جسمی، امام بر سکوی رهبری ایستاد.
از لابلای توده های غم و درد، قد برافراشت و چنان با سخنان برنده اش فضای تیره اتهامها و تبلیغات مسموم امویان را شکافت که کورترین چشمها، درخشش حقیقت را دیدند و سنگترین دلها، لرزید و بر مظلومیت حیسن و خاندانش گریستند و بر آینده خویش بیمناک شدند!
امام علی بن الحسین - علیه السلام - در مدت اقامت خویش در کوفه، دو بار به احتجاج برخاست، یک بار روی سخنش با مردم پیمان شکن کوفه بود، و بار دیگر در دارالاماره و در برابر عبیدالله بن زیاد.
نخست، احتجاج آن حضرت با مردم کوفه را می آوریم:
قافله حسینی را پی از عاشورا به سوی کوفه آوردند و برای آنان در کنار شهر، خیمه زدند.
خاندان حسین - علیه السلام - را - که اکنون اسیران حکومت اموی شناخته می شوند - در آن خیمه ها جا دادند.
جارچیان حکومت، در شهر نفرت و خیانت، کوفیان را فرا می خوانند تا از اسیران جنگی خویش دیدار کنند!
از میهمانانشان، فرزندان پیامبرشان، استقبال نمایند!
براستی مگر خانه هاشان را برای پذیرایی از حسین و خاندانش تزیین نکرده اند!
مگر نخلستانها و باغستانهایشان به ثمر ننشسته است!
و مگر برای حمایت از ولایت و امامت آماده نیستند!
آیا با مسلم، نماز پیمان نخوانده اند!
اکنون نامه ای که مسلم از زبان آنان برای حسین (ع) نوشته بود، قاصدان شهادت پاسخش را آورده اند و در کنار دروازه های کوفه، منتظر استقبالند!
کوفیان، آن قدرها هم که شهرت یافته اند بی وفا نیستند!
خون از سرنیزه و لبه شمشیرهایشان شستند.
و غبار شرم و خجالت از چهره های سیاهشان پاک کردند.
و مهر سکوت خانه نشینی وترس از قلبها و قدمهایشان برداشتند!
عبیدالله اجازه داده بود که از خانه ها بیرون بیایند!
کوفیان هم، بی شرمان آمدند.
آمدند برای تماشا!
تماشای بزرگترین ستم تاریخ بر اهل بیت پیامبر - صلی الله علیه وآله -.
ستمی که کوفیان پایه های آن را بنیان نهاده بودند!
کوفیان ایستاده اند و منتظر دیدن اسیران!
علی بن الحسین - علیه السلام - از خیمه ها خارج می شود.
برای نخستین بار نگاهش در چشمان بی مهر و چهره های پیمان شکن کوفیان خیره می گردد.
براستی، علی بن الحسین با غم انبوهی که در سینه دارد و با شکوه های بی پایانی که از کوفیان در قلبش نهفته است،
چه بگوید واز کجا آغاز کند!
تاریخنگاران ثبت نکرده اند که در نخستین لحظه، کوفیان با مشاهده علی بن الحسین (ع ) چه عکس العملی نشان دادند.
گریستند، ناله بر آوردند؟یا هلهله کردند و کف زدند!
هر چه بود، فضای بیابان آرام نبود.
حذیم بن شریک اسدی روایتگر آن صحنه می گوید:
علی بن الحسین (ع ) با اشاره از مردم خواست تا قدری آرام شوند.
همه آرام شدند.
امام برجای ایستاد، سخنش را با ستایش پروردگار آغاز کرد و بر پیامبر اسلام درود فرستاد و سپس چنین فرمود:
هان ای مردم! آن که مرا می شناسد، سخنی با او ندارم ولی آن کس که مرا نمی شناسد، بداند که من علی بن الحسین فرزند عمان حسین هستم که در کنار رود فرات، با کینه و عناد، سرمقدسش را از بدن جدا کردند بی این که جرمی داشته باشد و حقی داشته باشند!
من فرزند کسی هستم که حریم او را حرمت ننهادند، آرامش او را ربودند، اموالش را به غارت بردند و خاندانش را به اسارت گرفتند.
من فرزند اویم که دشمنان انبوه محاصره اش کردند و در تنهایی و بی یاوری - بی آن که کسی را داشته باشد تا به یاریش برخیزد و محاصره دشمن را برای او بشکافد - به شهادتش رساندند.
و البته این گونه شهادت،
- شهادت در اوج مظلومیت و حقانیت-
افتخار ماست!
هان، ای مردم ای کوفیان!
شما را به خدا سوگند، آیا به یاد دارید نامه هایی را که برای پدرم نوشتید!
نامه های سراسر خدعه و نیرنگتان را!
در نامه هایتان با او عهد پیمان بستید و با او بیعت کردید! ولی او را کشتید، به جنگ کشاندید و تنهایش گذاشتید!
وای بر شما! از آنچه برای آخرت خویش تدارک دیده اید!
چه زشت و ناروا، اندیشیدید و برنامه ریختید!
پیامبر اکرم (ص ) را با کدام رو با کدام چشم نگاه خواهید کرد.[1]
امام سجاد - علیه السلام - در این بخش از سخنان خویش به آیه ای از قرآن اشاره کرد که خداوند می فرماید «ولکم فی رسول الله اسوة حسنه یعنی برنامه های پیامبر و شیوه عمل او الگویی شایسته برای شماست.» گویا امام با مطرح ساختن این آیه، می خواست به کوفیان بنمایاند که روش آنان مخالف روش پیامبر اسلام است، چه این که پیامبر (ص ) نسبت به خویش بویژه نسبت به فاطمه زهرا و علی بن ابی طالب و فرزندان ایشان - حسن بن علی وحسین بن علی - علیه السلام - محبتی خاص داشت و درباره رعایت حقوق و حرمت آنها سفارشهای صریحی به امت کرده بود. از سوی دیگر کوفیان که به ظاهر هوادار اهل بیت بوده و از دیرزمان با منطق استدلالی شیعه آشنایی داشتند بسرعت منظور امام سجاد - علیه السلام - را دریافتند و یک بار دیگر سخنان علی بن ابی طالب - علیه السلام - در گوشهایشان طنین افکند و گویی با همین آیه، همه چیز را دریافتند از این رو به جای این که بگذارند بیان امام سجاد و استدلال آن حضرت تمام شود، به اضهار پشیمانی و ندامت و ابراز همدردی پرداختند.
کوفیان یکصد فریاد بر آوردند:
ای فرزند رسول خدا! تمامی ما گوش به فرمان شما و پاسدار حق شماییم بی این که از این پس، روی بگردانیم و نافرمانی کنیم!
اکنون با کسی که به جنگ شما برخیزد خواهیم جنگید. و با کسی که در صلح با شما باشد صلح و سازش خواهیم داشت.
ما حق خودمان را از ظالمان باز خواهیم گرفت![2]
سخنان ندامت آمیز کوفیان، جدی می نمود و شعارهایشان رنگی جذاب داشت ولی نه برای امام سجاد و نه برای آنان که بارها شعارها و دعوتها و حمایتهای کوفیان را تجربه کرده بودند! از این رو امام سجاد - علیه السلام - بی این که تحت تاءثیر شعارهای مقطعی و بی اساس کوفیان قرار گیرد بدانها پاسخی مناسب داد.
امام سجاد (ع ) در پاسخ کوفیان فرمود:
هرگز! هرگز تحت شعارهای شما قرار نخواهم گرفت و به شما اعتماد نخواهم کرد ای خیانت پیشگان مکار!
میان شما و آرمانهایی که اظهار می دارید فاصله ها و موانع بسیار است.[3]
آیا می خواهید همان جفا و پیمان شکنی که با پدران و من داشتید، دوباره درباره من روا دارید!
نه به خدا سوگند! هنوز جراحتهای گذشته ای که از شما بر تن داریم، الیتام نیافته است همین دیروز بود که پدرم به شهادت رسید در حالی که خاندانش در کنار او بودند.
داغهای برجای مانده از فقدان رسول خدا، پدرم و فرزندانش و جدم امیر مؤمنان فراموش نشده است.
طعم تلخ مصیبتها هنوز در کامم هست و غمها در گسترده سینه ام موج می زند.
در خواست و سفارش من درباره یاری خواستن از شما نیست
تنها می خواهم که شما - شما کوفیان! - نه هزم یاری ما کنید و نه به دشمنی و ستیز با ما برخیزید![4]
امام سجاد (ع) در پایان این سخنان که آتش ندامت و حسرت را درجان کوفیان برافروخت و مهر بی اعتباری و بی وفایی را برای همیشه بر پیشانی آنان زد، اندوه عمیق خویش را با این شعرها اظهار کرد و بر التهاب قلبها افزود:
لا غرو ان قتل الحسین و شیخه
قد کان خیرا من حسین و اکرما
فلا تفرحوا یا اهل کوفة بالذی
اصیب حسین کان ذلک اعظما
قتیل بشط النهر نفسی فداءه
جزاء الذی ارداه نار جهنما
یعنی: اگر حسین - علیه السلام - کشته شد، چندان شکفت نیست.
چرا که پدرش با همه آن ارزشها و کرامتهای برتر نیز قبل از او شهادت رسید.
ای کوفیان! با آنچه نسبت به حسین روا داشتند شادمان نباشید.
واقعه ای عظیم صورت گرفت و آنچه گذشت رخدادی بزرگ بود!
جانم فدای او باد که در کنار شط فرات، سر بر بستر شهادت نهاد.
آتش دوزخ جزای کسانی است که او را به شهادت رساندند.
>پی نوشت ها
[1] قال حذیم بن شریک الاسدی: خرج زین العابدین - علیه السلام - الی الناس و اومی الیهم ان اسکتوا فسکتوا، و هو قائم فحمدالله و اثنی علیه و صلی علی نبیه، ثم قال: ایها الناس، من عرفنی فقد عرفنی! و من لم یعرفنی فاءنا علی بن الحسین المذبح بشط الفرات من غیر ذحل و ل ترات، انا ابن من انتهک حریممه، و سلب نعیمه و انتهب ماله و سبی عیاله، اءنا ابن من قتل صبرا، فکفی بذلک فخرا.
ایها الناس ناشد بالله هل تعلمون انکم کتبتم الی الی و خدعتمئه، و اعهطیتموه من انفسکم العهد و المیثاق و الیبعة؟ ثم قاتلتموه فتبا لکم ما قدمتم لا نفسکم و سوء لرایکم، باءیه عین تنظرون الی رسول الله - صلی الله علیه وآله.
[2] فقالو باجمعهم: نخن کلنا یا ابن رسول الله سامعون مطیعون حافظون لذمامک، غیر زاهدین فیک و لا راغبین عنگ، فمرنا باءمرک رحمک الله فانا حرب لحربک، وسلم لسلمک، لناءخذن ترئک و ترئنا، ممن ظلمک و ظلمنا.
[3] امام سجاد - علیه السلام - در اینجا به آیه ای اشاره دارد که از جهات مختلف به موضوع مورد سخن آن حضرت ارتباط دارد. پیوند عمیق این آیه با موضوع یاد شده ژرفای علم امام و احاطه آن خضرت بر مفاهیم پیام وحی را می رساند. در این آیات خداوند به پیامبر می فرماید: ای پیامبر به امت خویش بگو شما را موعظه می کنم به قیام در راه هدا.. ای پیامبر به اینان بگو: آنجه من از شما می طلبم در جهت منافع خود شماست. .. در ادامه این آیه خداوند به مجرمان و متخلفان از جهاد و یاری پیامبر هشدار داده و می فرماید: کافران هنگام مشاهده غذاب الهی نگران و مضطرب شده و می گویند ما هب حق ایمان آوردیم ولی آنها کجا و ایمان کجا! آنها در زندگی دنیا و در آنجا که فرصت و زمینه داشتند کافر شدند و امروز که میان ایشان و آرمانهایشان فاصله افتاده، دم از ایمان می زنند! و حیل بینهم و بین ما یشتهون رک: سوره سباء آیه 46 تا 54.
[4] فقال علی بن الحسین - علیه السلام -: هیهات! ایها الغدره، المکرة، یل بینکم بین شهوات انفسکم، اتریدون ان تاءتوا الیکما اتیتم الی آبائی من قبل. کلا و رب الرقصات الی منی، فاءن الجرح لما یندمل، قتل اءبی بالامس و اهل بیته معه، فلم ینسنی ثکل رسول الله (ص ) و ثکل اءبی و بنی اءبی و جدی شق لهاز و مرارته بین حناجری و حلقی و غصصه تجری صدری و مساءلتی لا تکونو النا و لا علینا. ثم قال - علیه السلام -: لا غرو ان قتل الحسین و شیخه. .. احتجاج طبرسی 2/306
آخرین نظرات