علامه مطهری شخصیتی است که عظمت ها و فضیلت های متعدّدی را در خود جمع کرده، به صورتی که مجموع این عظمت ها و فضیلت ها، از ایشان، یک شخصیت استثنایی و بسیار خاص ساخته است. مقام معظم رهبری، بارها به این واقعیت تصریح کرده اند: «شهید مطهری انصافاً نادرۀ زمان ما بود.» «استاد شهید مطهری، بحق شاگرد شایستۀ امام امت و از افراد نادر و کم نظیر زمان است.» «مطهری انسان استثنایی برجسته ای در زمان خودش بود.» به گزارش حوزه نت، شخصیت جناب علامه مشتمل بر چه ویژگی ها و خصایصی بود که سبب ساز عرضۀ چنین تفاسیر و تلقی هایی از ایشان شد؟ در این جا به بیان برخی از این ویژگی ها و خصایص می پردازیم.
1- استعداد فکری وسیع
اول این که علامۀ شهید، ذاتاً دارای توان فکری و استعداد نظری بسیار وسیعی بود که مایۀ اصلی و عمدۀ کامیابی های او را فراهم کرده بود:
«این مرد دارای استعداد فکری بسیار زیادی بود، یک مغز بزرگ بود. […] آنچه که در ایشان به عنوان جوهر اصلی قضیه وجود داشت عبارت بود از همین قوّت استعداد فکری ایشان.»
«آدمی قوی الفکر و متفکری حقیقی بود.»
از متن همین قوّت و نیرومندی طبیعی در حوزۀ فکر و اندیشه، منطق و استدلالی بر می آمد که دژهای ایدئولوژی مخالفان را در هم می شکست و ایشان را بر آنها، چیره و غالب می ساخت:
«یک نفر مثل شهید مطهری (رضوان الله تعالی علیه) یک جامعۀ دانشگاهی را در مقابل خود، به قبول و اذعان و تسلیم وا می داشت.»
2- احیاگر تفکر اسلامی
خصوصیت دیگر ایشان به پروژۀ معرفتی ای باز می گشت که وی در طول عمرش، همواره در صدد محقق ساختن آن بود؛ یعنی پروژۀ «احیای تفکر اسلامی». علامۀ شهید احساس می کرد که از یک سو، ذهنیّت و رفتار دینی جامعۀ اسلامی، از تعالیم و معارف اسلام فاصله گرفته و میان اسلام و مسلمین، یک شکاف عمیق تاریخی پدیده آمده است، و از سوی دیگر به درستی دریافته بود که در طول دو قرن اخیر، جامعۀ اسلامی دستخوش تهاجم فرهنگی و فکری غرب مدرن گردیده و غرب بر آن است که یک استحالۀ فرهنگی تمام عیار را در جوامع اسلامی رقم بزند. از این رو، علامۀ شهید به بازخوانی تفکر اسلامی و ستیز نظری با ایدئولوژی های سکولار وارداتی برخاست؛ و این تلاش و دغدغه ای بود که او را از دیگران، متمایز می ساخت:
«مرحوم آیت الله مطهری(رضوان الله علیه) به عنوان یکی از چهره هایی است که در احیای تفکر اسلامی، بیشترین نقش را داشتند و باید این شهید را جزء یکی از پرچمداران این بینش نوین اسلامی و طرح دوبارۀ اسلام در فضای فرهنگ امروز جهان به شمار بیاوریم.»
«واقعاً[شهید مطهری] دارای ابعاد یک شخصیت زبدۀ برجسته بود که می توان ایشان را یکی از متفکرین و یکی از پرچم داران احیای تفکر اسلامی به شمار آورد.»
«اگر تلاش آن شهید برای رفع نیازهای فکری اقشار مختلف و طرح موضوعات جدید مبتلا به جامعه نبود، اکنون جامعه اسلامی، وضع دیگری داشت.»
«ایشان با قوّت فکری و اندیشۀ قوی و صائب خود وارد میدان هایی شد که تا آن وقت هیچ کس در زمینۀ مسائل اسلامی وارد این میدان ها نشده بود، و با تفکراتی که آن روز در کشور رایج شده بود – افکار وارداتی ترجمه ای غربی و شرقی – یا می رفت رایج شود، خود را وارد یک چالش علمی عمیق و وسیع و تمام نشدنی کرد. ایشان، هم در جبهۀ مقابله با مارکسیست ها به یک جهاد بسیار هوشمندانه دست زد و هم درجبهۀ مقابله با تفکرات غربی و لیبرالیست ها وارد میدان شد. این نقش، بسیار مهم است؛ هم جرأت و اعتماد به نفس لازم می خواهد، هم قدرت فکری و اجتهاد در زمینه های گوناگون را لازم دارد، هم یقین و ایمان قاطع می خواهد. این مرد بزرگ همۀ این ها را با هم داشت.»
«در همان روزگار هم افکار شهید مطهری جایگاه امنی بود برای جوان های طالب و عاشق فکر اسلامی که در زیر بمباران شدید تفکرات بیگانه قرار می گرفتند؛ مارکسیست ها یک طور، غربگراها یک طور؛ هم در دانشگاه ها وجود داشت، هم در محیط بیرون از دانشگاه ها، و هم حتی در حوزه های علمیّه. شهید مطهری یک سنگر و یک مأمن برای این افراد شد تا بتوانند خود را زیر سایۀ این تفکر عمیق و مستحکم، حفظ کنند؛ هم دین خود را حفظ کنند، هم بتوانند دفاع کنند و حرف نو داشته داشته باشند.»
به این سبب، به صراحت باید گفت که «شهید مطهری پهلوان میدانی بود که کسی وارد آن نشده بود.»
3- ژرف اندیشی، دقت نظر و اتقان استدلال
فرآورده های فکری و ایدئولوژیک علامه مطهری از دو جهت، ممتاز است: یکی از جهت کمیّت و دیگری از جهت کیفیت. در واقع، ایشان با کار متراکم و فشرده، موفق به تولید انبوه عمیق ترین و سالم ترین افکار و نظرات در دهه های چهل و پنجاه شد:
«نقش مطهری در اندیشۀ اسلامی، یک نقش بارز و کم نظیر و شاید بی نظیر بود. بهترین کتاب ها، آن هم در حجم بسیار زیاد در زمینۀ اندیشۀ سالم و استوار اسلامی را مرحوم مطهری فراهم کرده و نوشته است. هیچ یک از متفکرین زمان ما، چون مطهری فرآورده ای ندارند.»
فهم و استنباط دینی علامه مطهری، بسیار دقیق و عمیق بود؛ به صورتی که اتقان و استحکام تفکر تولید شده از سوی ایشان را باید «بی همتا» قلمداد کرد:
«آن اتفاقی که در فهم این معارف و تبیین درست این معارف در کار این شهید بزرگوار به کار رفته بود، بلاشک بی همتاست.»
4- خوانش نو و معاصر از اسلام
یکی دیگر از خصوصیات برجسته و متمایز علامۀ شهید، تلاش ایشان در راستای دستیابی به فهم روزآمد و معاصر – و در عین حال ضابطه مند – از اسلام بود. ایشان توانست معارف و حقایق اسلام را با ادبیات و زبان نو، بیان نماید:
«بعضی از ابعاد شخصیت یک شخصیت، یا اختصاصی است که باید حتماً روی آن تکیه شود یا خیلی برجسته است که باید روی آن هم تکیه شود. در حیات مرحوم آیت الله شهید مطهری و در شخصیت و هویت علمی ایشان، از این نمونه ها، متعدّد وجود دارد. […] یک مسأله که به نظر من در درجۀ اول اهمیت قرار دارد، تعبیر نو از معارف اسلامی است. […] این کار را هیچ کس نکرده بود؛ تا آن جا که ما سراغ درایم، قبل از آقای مطهری(رضوان الله علیه) کسی نکرده بود. […] فهم تازۀ ایشان از آیات و روایات، به نظر من یکی از برجسته ترین نقاط شخصیت شان بود.»
تفکّر جناب علامه، یک تفکر نوظهور و مبتکرانه است که از سوی خود ایشان پایه گذاری و عرضه شد:
«نکته ای که من همیشه در مورد آقای مطهری تکرار کرده ام بدیع گویی، نوآوری و سخن و فکر تازه عرضه کردن ایشان است.»
5- فهم نیازهای فکری زمانه
علامه مطهری، همواره دغدغۀ «جامعۀ اسلامی» را داشت؛ به این معنی که ایشان تحقیقات و مطالعاتش معطوف به نیازها و مطالبات جامعه بود، نه صرفاً علایق و سلایق شخصی. ایشان به خوبی و با دقت جامعه را رصد می کرد و پرسش ها و معضلات فکری آن را شناسایی می نمود و سپس برای پاسخ گویی و رویارویی، پروژه های مطالعاتی و پژوهشی برای خود تعریف می کرد. به این ترتیب، مسأله یابی او متناسب با نیازهای زمان و جامعه بود:
«ایشان تبرّز و تبحّری در فهم نیاز زمانه از لحاظ فکری داشتند.»
«شهید مطهری به عرصۀ ذهنیّت جامعه نگاه کرد و عمده ترین سوالات ذهنیّت جامعۀ جوان و تحصیل کرده و روشنفکر کشور را بیرون کشید و آنها را با تفکر اسلامی و فلسفۀ اسلامی و منطق قرآنی منطبق کرد و پاسخ آنها را در سطوح مختلف در مقابل افراد گذاشت. […] مرحوم شهید مطهری، نمونۀ یک شخصیت روحانی متناسب با زمان است.»
6- دفاع در برابر هجوم نظری مخالفان
ایشان به جبهۀ مخالفان و منتقدان نیز می نگریست و حملات فکری آنان را به فرهنگ اسلامی، بی پاسخ نمی-گذاشت. در هر زمان که احساس می کرد فرد یا جریانی به دنبال ضدّیت فکری و ایدئولوژیک با اسلام است، شاید نخستین متفکر مسلمانی بود که بی درنگ به عرصۀ تقابل وارد می شد و اشکالات و چالش های نظری را پاسخ می گفت:
«در هر موقعیت زمانی، با آن بینش عمیق خود – که تسلط کامل هم بر فضای فکری و فرهنگی کشور داشت- هر جا در عرصۀ فکر، هجمه ای را به اسلام و به احکام و اصول اسلامی مشاهده می-کرد به مقابله می شتافت و سدّی مثل کوه در مقابل اشکالات می آفرید.»
7- اخلاص و توحید
البته از بیان این واقعیت نیز نمی توان گذشت که علامۀ شهید، انگیزه و قصدی جز تحصیل رضایت الهی و دفاع از دین حق در سر و دل نداشت و اخلاص و توحید بر سراسر وجود ایشان، حاکم بود:
«در ارائه و اشاعۀ مبانی فکری، هیچ قصدی جز قربهً الی الله، ترویج دین، ترویج حق و مبارزه با باطل نداشت. در ایشان و در عمل شخصی شان، اخلاص وجود داشت. […] ایشان فکر را برای خدا و برای اسلام مطرح می کرد.»
8- تحجّرستیزی و تجدّدستیزی توأمان
رویه و مرام فکری علامه مطهری، خودبخود سبب می گشت که وی در نقطۀ مقابل برخی جریان های فکری متداول در جامعۀ آن زمان قرار بگیرد؛ به طوری که ایشان از ناحیۀ دو جبهۀ فکری، همواره مورد تهدید و فشار بودند: یکی متحجّران قشری که هرگونه نواندیشی و نوآوری را «بدعت» می شمردند، و یکی متجدّدان التقاطی که در لفافۀ نواندیشی و نوآوری، «انحراف» در فهم دینی ایجاد می کردند. یکی باب «اجتهاد» را مسدود ساخته و دیگری باب «تفسیر به رأی» را گشوده است. علامۀ شهید، سال های سال از سوی این دو جبهه و جریان فکری، طرد و تحقیر می شد:
«شهید عزیز ما یک تنه در میانۀ دو حرکت تعصب آمیز ایستاده و شجاعانه مقاومت می کرد: از یک سو قشریونی که هر دریافت جدید اسلامی را که با اندوخته های ذهنی آنان منطبق نبود، تحت عنوان بدعت و انحراف به شدت می کوبیدند و حتی تحمل نظر مخالف در یک مسئلۀ فقهی(مثلاً حجاب) را هم نداشتند، و از سوی دیگر مدّعیانی که به نام اسلام و انقلاب هر تأویل و تفسیر نابجایی در مفاهیم اسلامی را روا شمرده و با گستاخی و بی پروایی به نام اسلام و قرآن سخن می گفتند. مطهری آماج حملۀ این دو گروه بود. […] به جز این ها، همۀ کسانی که سخن متین و منطقی و قانع کنندۀ اسلام را به زیان جهت گیری فکری و داعیه های گوناگون خود می دانستند نیز با استاد شهید مبارزه می کردند.»
9- مقابله با التقاط در فهم و تفسیر دین
در زمانه ای که علامه مطهری می زیست، فضای فکری جامعه به صورت گسترده و عمیق، متأثر از جریان های فکری و ایدئولوژیک وارداتی بود؛ به گونه ای که مفاهیم و رویکردهای این جریان ها، در گفتمان تفکر اصیل اسلامی نیز رسوخ یافته و توانسته بود بخش هایی از آن را به نفع خود مصادره کند. قوّی ترین و فراگیرترین جریان فکری که در آن دهه ها در جامعۀ ایران، فعاّل بود، «مارکسیسم» بود که علم مبارزه معرفی می شد.
خصوصیت برجسته و کم نظیر علامه مطهری این بود که در مقام فهم و تفسیر دین، به هیچ رو اجازه نمی داد انگاره ها و آموزه های برخاسته از ایدئولوژی های غربی و سکولاریستی، ذهنیّت علمی او را به تسخیر و تصرّف درآورد و ایشان را در ورطۀ «التقاط» افکند. در واقع علامۀ شهید، شاخص ترین چهرۀ فکری خلوص گرایی در فهم و تفسیر اسلام به شمار می آید:
«یکی از این خطوط [فکری استاد مطهری]، ناب گرایی در فهم و ارائۀ اسلام است که شاید بتوان گفت که در برهه ای از زمان، بخش عظیمی از قلمرو ایمان مذهبی یعنی ذهن و دل مردم با ایمان جامعۀ ما به گونه ای اسیر و محصور به تفکراتی بود که کاملاً بیگانه از اسلام یا اندیشۀ علم گرایی غربی یا نظریات مادّی مارکسیستی و امثال آن و یا پندارهای به خرافه آمیختۀ قدیمی و رایج. اندیشه ای بزرگ و زبانی گویا و دانشی وسیع همراه با بصیرتی محیط بر همۀ جریان های فکری موجود در جامعه لازم بود تا بتواند از لابه لای ناسره هایی که به اسم اسلام ارائه می شد، اسلام ناب را استنباط و سپس عرضه کند و از هیچ یک از خطوط التقاط و انحراف، رنگ نپذیرد. شخصیت مطهری همان مجموعه ای بود که می توانست به چنین مهمی بپردازد و پرداخت و در مدت بیست و پنج سال، استوارترین مجموعه از معارف اسلام را طی سخنرانی ها و درس ها و نوشته های خود ارائه داد و تفکر اسلامی ناب را به عنوان مبنای نظام اجتماعی اسلامی، پایه گذاری کرد.»
با مطالعۀ آثار به جامانده از آیت الله شهید می توان دریافت که ایشان در عین تسلط و احاطۀ بی مثال بر مرام ها و نحله های فکری سکولاریستی رایج در ایران، اندک گرایشی به آنها پیدا نکرده و بر مدار ایدئولوژی اصیل اسلامی، سخت پای فشرده اند.
افزون بر این، ایشان نسبت به نفوذ و عمومیت یافتن تفکر التقاطی در میان جریان های فکری خودی، حساسیت وصف ناپذیری داشتند. اینگونه نبود که وی تنها در سیرۀ علمی خود، از التقاط بپرهیزد اما نسبت به حضور خط التقاط در عرصۀ تفکر اسلامی، بی تفاوت یا محافظه کار باشد.
علامه مطهری را باید به درستی، عمده ترین و فعّال ترین دشمن التقاط ورزی در ساحت تفکر اسلامی دانست که به هیچ رو، سازش و مدارا نمی کرد و اجازه نمی داد در سایۀ سکوت و انفعال ایشان، خط التقاط به مصادرۀ حقایق و جوهرۀ ایدئولوژی اسلامی به نفع ایدئولوژی های سکولار بپردازد. این در حالی بود که اغلب کنشگران و متفکّران ایدئولوژی اسلامی در آن زمان، یا از درک التقاط عاجز بودند و یا زمینه را برای مخالفت مناسب نمی دیدند و یا اینکه چندان قائل به قدرت براندازی معرفتی و ایدئولوژیک خط التقاط نسبت به تفکر اسلامی نبودند:
«ایشان تا مدت ها تنها کسی بود که به خط التقاط توجه می کرد. تا سال های 52 و 53 بسیاری از علمای روشنفکر و فضلا و محققّین ما در تهران و در قم و در مشهد و جاهای دیگر، به خط التقاط توجه نمی کردند؛ نوشته های مجاهدین و غرب گرایان و غیره را می خواندند، نقاط اشتباه و انحرافش را هم می فهمیدند، منتها به دیدۀ اغماض به آن نقاط می نگریستند. مرحوم مطهری تنها کسی بود در این میان که مطلقاً اغماض نمی کرد و سخت گیرانه این نقاط را بیرون می کشید. […] به نظر من، ایشان در مبارزه با التقاط، نقش اول و درجه یک را دارند.»
«در مورد حراست از مرزهای ایدئولوژیک و حفظ شعار نه شرقی و نه غربی و به خصوص التقاط زدایی از اندیشۀ اسلامی، آقای مطهری یک فرد بی نظیر بود؛ یعنی هیچ کس دیگر را من در حدّ آقای مطهری الان سراغ ندارم، حتی کمتر از آقای مطهری. […] ایشان اولین کسی بود که روی خط التقاط حساس شد. […] ایشان یک خطّ قاطع ضدّالحادی و ضدّالتقاطی(چه التقاط از شرق و چه التقاط از غرب) بود و به نظر من، تنها و برجسته ترین کسی است که در این زمینه فعالیت کرده است.»
گفته اند که علامه مطهری در مقام صیانت از مرزهای ایدئولوژیک تفکّر اسلامی و نهضت اسلامی، کوچک ترین ملاحظه و سازشی را نمی پذیرفت و هر جا احساس می کرد که که فردی یا جریانی با تکیه بر «التقاط»، درصدد مخدوش کردن اصالت و هویت خالص ایدئولوژی اسلامی است و اسلام را بر اساس اصول و مبانی مکاتب بیگانه، تحلیل و تفسیر می کند؛ بی پروا وارد عرصۀ نزاع نظری می شد و اجازه نمی داد حقایق و معارف اسلامی، دستمایۀ التقاط و کج اندیشی و غرب زدگی روشنفکرمآبان قرار بگیرد. بدون شک، «برجسته ترین» چهرۀ علمی و فکری که در دهه های چهل و پنجاه و در متن نهضت اسلامی، چنین نگاهی به فضای ایدئولوژیک جامعه داشت و این نوع نگاه در عمل وی محقق و مجسم شده بود، علامۀ شهید بود. به صورت قطعی می توان ادعا کرد که هیچ فرد دیگر در سطح ایشان و برابر با ایشان، حساسیّت نداشت.
جناب علامه، افزون بر اینکه به موانع نظری آنها می تاخت و دست به روشنگری و تبیین می زد، از نفوذ و رسوخ آنها به لایه های اصلی مدیریت نهضت و انقلاب اسلامی، به سختی جلوگیری می کرد. در واقع، علامه مطهری به یک سد و مانع نفوذناپذیر و پولادین در مقابل انحرافات اعتقادی و فرصت طلبی های سیاسی گروه های التقاطی و الحادی تبدیل شده بود. شواهد مختلف و متعدّد تاریخی – که به برخی از آنها در همین نوشته اشاره شد – به روشنی نشان می دهد که در این باره، نقش بی مثال و استثنایی ایفا کرده است.
به این سبب، به راحتی می توان دریافت که گروه ها و جریان های التقاطی و الحادی، چه میزان از حضور تعیین کننده و ممتاز علامه مطهری، احساس خطر می کردند و از ایشان نفرت داشتند.
«ایشان شدیداً متأثّر از تفکر اسلامی بودند؛ هر جا اندک لغزشی از آن مشاهده می کردند، چون فردی صریح و متکّی به فکر خودشان بودند، قاطعانه در مقابل آن می ایستادند. طبیعی است که وقتی کسی روی تفکر اسلامی ناب این قدر تکیه کند، از جناح های مختلف به او بد بگویند.»
«با آن خصوصیتی که آقای مطهری داشت [حساسیت شدید نسبت به التقاط]، یک خطر بزرگی برای همۀ این جناح ها[التقاطی ها] و جبهۀ متحد کفر و نفاق، الحاد و استکبار به حساب می آمد. اگر اینها می خواستند یک انسانی را که از همۀ جوانب یک مانع بزرگی در مقابل شان محسوب می شود و دست شان راحت به او می رسد پیدا کنند، آقای مطهری(رضوان الله تعالی علیه) بود.»
«در شورای انقلاب هم ایشان امکان تخطّی از احکام و مقررات اسلامی را از بین برده بودند. در مورد گزینش ها هم ایشان خیلی حساسیّت داشتند.»
در واقع، باید بپذیریم که گروه فرقان و یا حداقل چهره ها و جریان های پنهان محرّک و هدایت گرا، به خوبی به نقش علامه مطهری در پاسداری از ایدئولوژی اسلامی و انقلاب اسلامی پی بردند و این حقیقت را کشف کردند که تا هنگام حضور ایشان، راه بر هرگونه تحرّک فکری در سطح جامعه یا نفوذ به درون قدرت سیاسی و مهره چینی در آن، کاملاً مسدود است. تنها حذف علامۀ شهید نشان داد که فقدان ایشان از جهت ایدئولوژیک و سیاسی، چه ضربه ها و لطمه هایی را بر اسلام و انقلاب وارد آورد. تردید نباید کرد که چنانچه این مغز متفکر و اندیشمند انقلاب اسلامی، همچنان در سال های بعد نیز در کنار امام خمینی(ره) حضور می داشت، رویدادها و تحولات به صورت چشمگیری تفاوت می کردند و انقلاب، تجربه های دیگری را پشت سر می نهاد.
10- مولّد ایدئولوژی انقلاب اسلامی
امتیاز دیگر علامۀ شهید این است که ایدئولوژی «انقلاب اسلامی» و «نظام جمهوری اسلامی»، برخاسته از معارفی است که ایشان در طول سال ها، تولید و منتشر کرده است:
«(استاد مطهری) امروز بحق یکی از بزرگترین معماران بنای فکری نظام اسلامی به حساب می آید.»
«بنده اعتقاد راسخ دارم و بارها هم گفته ام که جریان فکری اسلامی انقلاب و نظام اسلامی ما در بخش عمده ای، متکّی به تفکرات شهید مطهری است؛ یعنی آنها پایه ها و مایه های اسلامی ای است که ما در تفکرات اسلامی از آنها بهره بردیم و به نظام اسلامی منتهی شد.»
«اعتقاد بنده این است که آثار شهید مطهری، مبنای فکری این جمهوری کنونی ماست. مبنای فکری این انقلاب، تفکرات شهید مطهری است.»
مدخلیّت بی بدیل علامه مطهری در شکل گیری ایدئولوژی انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی از این واقعیت ناشی می شود که می تواند ایشان از نظر فکری و ایدئولوژیک، برجسته ترین و عالی ترین نیروی انقلابی به شمار می-آمد، تا آن جا که مقام معظم رهبری تصریح می کنند:
«به نظر من، [استاد مطهری] قوّی ترین ایدئولوگ ما بود.»
رهبر فرزانۀ انقلاب در تصویرسازی از عظمت فکری جناب علامه تا آنجا پیش می روند که خود را نیز شاگرد مکتب و اندیشه ای معرفی می کنند که ایشان مولّد و منشأ آن بودند:
«من خودم را شاگرد آقای مطهری می دانم. […] یکی از عناصری که بنیۀ اصلی فکر اسلامی من را پایه ذاری کرده است، سخنرانیهای بیست سال پیش آقای مطهری است.»
11- بینش عمیق و بصیرت نافذ
چنین نبود که علامه مطهری، فعالیّت خود را به قلمرو فکر و معرفت منحصر سازد و از سیاست و مبارزۀ سیاسی برکنار باشد. تفکر عمیق او در عرصۀ سیاست ورزی نیز امتداد یافته و به او «بصیرت» بسیار خاصی داده بود. از این رو، اعتماد سیاسی امام خمینی(ره) به آیت الله شهید، در عالی ترین سطح و کاملاً اختصاصی بود:
«ایشان یک بینش سیاسی عمیقی داشت و عمق فکری آقای مطهری در میدان سیاسی هم آشکار می شد[…] حداقل یکی از دلایل، همین عمق و امانت ایشان بود که امام به ایشان در معرفی و شناسایی افراد، بیش از همه اطمینان می کردند.»
«او انسان بصیر و نافذالبصیره ای بود، آدم معمولی نبود، بینش تیزی داشت.»
«در شورای انقلاب، ایشان بیشتر از همۀ افراد، مورد اطمینان امام بود. اگر معلوم می شد که یک مطلبی یا مسئله ای مورد تائید آقای مطهری است، امام خیلی راحت آن مسئله را قبول می کردند، در حالی که نسبت به دیگران به این راحتی ممکن بود قبول نکنند.»
آخرین نظرات