مردانی از تبار ابراهیم
معصومه داوود آبادی
صدای رگبار گلوله در محوطه تاریک و وحشت آور زندان پیچید و بوی باروت، فضا را در بر گرفت. سحرگاه 27 دی ماه 1334، شاهد پرواز ابدی پرندگانی بود که بال های سپیدشان، با گلوله های خشم ناجوانمردان زمان، زخم برداشت؛ مسافرانی آزاده که خویشتن را به پرخطرترین جاده ها سپردند تا فرزندان این سرزمین، طعم آزادی را از پس سال ها استبداد و تیرگی بچشند. فدائیانی که اسلام را برگزیدند و در راه به بار نشستن این نخل تناور، با جان و دل، مجاهده کردند.
شهیدان سرافراز، نواب صفوی، ذوالقدر، برادران واحدی و طهماسبی، نستوه مردانی بودند که شهادت را به بندگی و اسارت طاغوت ترجیح دادند و بهار شکوهمند بهمن 57 ریشه در خون پاک آنان دارد.
سال هایی که دستان شوم زور و خفقان، نفس های مردم این دیار را به شماره انداخته و زمستان های سیاه و سردش، بهار را به خاطره ها سپرده بود، مردانی از تبار ابراهیم بت شکن، تبر بر دوش به شکستن بت های بردگی و بندگی برخاستند و خورشید آزادی را به آسمان مه گرفته این خاک هدیه کردند. رفتند تا گلدسته های جانمان، اذان عشق را تجربه کنند و دیگربار، پنجره های غبارآلودمان به سمت کوچه های نور و روشنایی گشوده شوند. آنان به مسلخ رفتند تا در رگ های خشک این وطن، خون آزادی و دیانت به جریان افتد و درختان این باغ خزان زده، از شکوفه های امید لبریز شود.
رفتند تا سیاهی نماند و سپیدی قانون شود تا هر صبح، خیابان های این شهر با صدای گلوله و بوی باروت بیدار نشوند و کودکانش را خواب شکنجه و سلول، هر شب به گریه نیندازد.
هنوز صدای گام هایشان موسیقی حریت و جوانمردی را در کوچه های این سرزمین می نوازد و ادامه راه سرخشان را مردان و زنان این دیار، به شور ایستاده اند.
«رازی که خطر کنندگان می دانند
در بازی خون، برندگان می دانند
با بال شکسته پرکشیدن هنر است
این را همه پرندگان می دانند»1
1. مصطفی علیپور.
آخرین نظرات