علامه محمد باقر مجلسى
اين بابويه به سند معتبر از جابرانصارى روايت كرده است كه حضرت رسول(ص) فرمود كه: من شبيه ترين مردم به حضرت آدم(ع) و حضرت ابراهيم(ع) شبيه ترين مردم بود به من در خلقت و خلق; و حق تعالى مرا از بالاى عرش عظمت و جلالت خود به ده نام ناميده و صفت مرا بيان كرده و به زبان هر پيغمبرى بشارت مرا به قوم ايشان داده است, و در تورات و انجيل نام مرا بسيار ياد كرده است وكلام خود را تعليم من نمود و مرا به آسمان بالا برد, و نام مرا از نام بزرگوار خود اشتقاق نمود.
يك نام او ((محمود)) است و مرا ((محمد)) نام كرده, و مرا در بهترين قرن ها و در ميان نيكوترين امت ها ظاهر گردانيد و در تورات مرا ((احيد)) ناميد زيرا كه به توحيد و يگانه پرستى خدا جسدهاى امت من بر آتش جهنم حرام گرديده است, و در انجيل مرا ((احمد)) ناميد زيرا كه من محمودم در آسمان و امت من حمد كنندگانند, و در زبور مرا ((ماحى)) ناميد زيرا كه به سبب من از زمين محو مى نمايد عبادت بت ها را, و در قرآن مرا ((محمد)) ناميد زيرا كه در قيامت همه امت ها مرا ستايش خواهند كرد به سبب آن كه به غير از من كسى در قيامت شفاعت نخواهد كرد مگر به اذن من. و مرا در قيامت ((حاشر)) خواهند ناميد زيرا كه زمان امت من به حشر متصل است, و مرا ((موقف)) ناميد زيرا كه من مردم را نزد خدا به حساب مى دارم, و مرا ((عاقب)) ناميد زيرا كه من عقب پيغمبران آمدم و بعد از من پيغمبرى نيست, و منم رسول رحمت و رسول توبه و رسول ملاحم يعنى جنگ ها و منم ((مقفى)) كه از قفاى انبيا مبعوث شدم, و منم ((قثم)) يعنى كامل جامع كمالات. و منت گذاشت بر من پروردگار من و گفت: اى محمد! من هر پيغمبرى را به زبان امت او فرستادم و بر اهل يك زبان فرستادم و تو را بر هر سرخ و سياهى مبعوث گردانيدم و تو را يارى دادم به ترسى كه از تو در دل دشمنان تو افكندم و هيچ پيغمبر ديگر را چنين نكردم, و غنيمت كافران را بر تو حلال گردانيدم و براى احدى پيش از تو حلال نكرده بودم بلكه مى بايست غنيمت ها كه از كافران بگيرند,بسوزانند. و عطا كردم به تو و امت تو گنجى از گنج هاى عرش خود را كه آن سوره فاتحه الكتاب و آيات آخر سوره بقره است, و براى تو و امت تو جميع زمين را محل سجده و نماز گردانيدم بر خلاف امت هاى گذشته كه مى بايست نماز را در معبدهاى خود بكنند, و خاك زمين را براى تو پاك كننده گردانيدم, و الله اكبر را به تو و امت تو دادم, و ياد تو را به ياد خود مقرون كردم كه هر گاه امت تو مرا به وحدانيت ياد كنند, تو را به پيغمبرى ياد كنند, پس طوبى براى تو باد اى محمد و براى امت تو.(1)
و در حديث معتبر ديگر روايت كرده است كه: گروهى از يهود به خدمت حضرت رسول(ص) آمدند و سوال كردند كه: به چه سبب تو را محمد و احمد و ابوالقاسم و بشير و نذير و داعى ناميده اند؟
فرمود كه: مرا ((محمد)) ناميدند زيرا كه ستايش كرده شدم در زمين; و ((احمد)) ناميدند براى آن كه مرا ستايش مى كنند در آسمان ; و ((ابوالقاسم)) ناميدند براى آن كه حق تعالى در قيامت, بهشت و جهنم را به سبب من قسمت مى نمايد, پس هر كه كافر شده است و ايمان به من نياورده است از گذشتگان و آيندگان به جهنم مى فرستد و هر كه ايمان آورد به من و اقرار نمايد به پيغمبرى من, او را داخل بهشت مى گرداند ; و مرا ((داعى)) خوانده است براى آن كه مردم را دعوت مى كنم به دين پروردگار خود; و مرا ((نذير)) خوانده است براى آن كه مى ترسانم به آتش هر كه را نافرمانى من كند; و ((بشير)) ناميده است براى آن كه بشارت مى دهم مطيعان خود را به بهشت.(2)
و در حديث موثق روايت كرده است كه حسن بن فضال از حضرت امام رضا(ع) پرسيد كه: به چه سبب حضرت رسالت پناه(ص) را ابوالقاسم كنيت كرده اند؟
فرمود كه: زيرا فرزند او قاسم نام داشت.
حسن گفت: عرض كردم كه: آيا مرا قابل زياده از اين مى دانى؟
فرمود كه: بلى, مگر نمى دانى كه حضرت رسول(ص) فرمود كه: من و على پدر اين امتيم؟
گفتم: بلى.
فرمود: مگر نمى دانى كه حضرت رسول(ص) پدر جميع امت است ؟
گفتم: بلى.
فرمود كه: مگر نمى دانى كه على قسمت كننده بهشت و دوزخ است؟
گفتم: بلى.
فرمود: پس پيغمبر پدر قسمت كننده بهشت و دوزخ است و به اين سبب, حق تعالى او را به ((ابوالقاسم)) كنيت داده است.
گفتم: پدر بودن ايشان چه معنى دارد؟
فرمود كه: يعنى شفقت حضرت رسول(ص) نسبت به جميع امت خود مانند شفقت پدران است بر فرزندان, و على(ع) بهترين امت آن حضرت است, و همچنين شفقت على(ع) بعد از آن حضرت براى امت مانند شفقت آن حضرت بود زيرا كه او وصى و جانشين و امام و پيشواى امت بعد از آن حضرت بود; پس به اين سبب فرمود كه: من و على هر دو پدر اين امتيم. و حضرت رسول(ص) روزى بر منبر بر آمده فرمود كه: هر كه قرضى و عيالى بگذارد بر من است و هر كه مالى بگذارد و وارثى داشته باشد, مال او از وارث اوست. پس به اين سبب آن حضرت اولى بود نسبت به امت خود از جان هاى ايشان و همچنين اميرالمومنين بعد از آن حضرت اولى بود به امت از جانهاى ايشان.(3)
و در حديث موثق ديگر روايت كرده است از امام محمد باقر(ع) كه: حضرت پيغمبر(ص) را ده نام بود, پنج نام در قرآن هست و پنج نام در قرآن نيست, اما آن ها كه در قرآن است: محمد و احمد و عبدالله و يس و نون ; و اما آن ها كه در قرآن نيست: فاتح و خاتم و كافى و مقفى و حاشر.(4)
و على بن ابراهيم روايت كرده است كه حق تعالى آن حضرت را ((مزمل)) ناميده است زيرا كه وقتى وحى بر آن جناب نازل شد, خود را به جامه اى پيچيده بود(5); و خطاب ((مدثر)) به اعتبار رجعت آن حضرت است پيش از قيامت, يعنى: اى كسى كه خود را به كفن پيچيده اى! زنده شو و برخيز و بار ديگر مردم را از عذاب پروردگار خود بترسان. (6)
و در روايات معتبره بسيار وارد شده است كه حضرت رسول(ص) فرمود كه: حق تعالى من و اميرالمومنين را از يك نور خلق كرد و از براى ما دو نام از نام هاى خود اشتقاق كرد, پس خداوند صاحب عرش, ((محمود)) است و من ((محمد)), و حق تعالى ((على اعلا)) است و اميرالمومنين ((على)) است.(7)
و ابن بابويه به سند صحيح از امام محمد باقر(ع) روايت كرده است كه: نام حضرت رسول(ص) در صحف ابراهيم ((ماحى)) است و در تورات ((حاد)), و در انجيل ((احمد)) و در قرآن ((محمد)).
پس پرسيدند كه: تإويل ماحى چيست؟
فرمود: يعنى محو كننده بتها و قمارها و صورت ها و هر معبود باطلى; و اما ((حاد)) يعنى دشمنى كننده با هر كه دشمن خدا و دين خدا باشد, خواه خويش باشد و خواه بيگانه ; و اما ((احمد)) براى آن گفتند كه حق تعالى ثناى نيكو گفته است براى او به سبب آنچه پسنديده است از افعال شايسته ى او; و تإويل ((محمد)) آن است كه خدا و فرشتگان و جميع پيغمبران و رسولان و همه امتهاى ايشان ستايش مى كنند او را و درود مى فرستند بر او و نامش بر عرش نوشته است: ((محمد رسول الله))(8).
و صفار روايت كرده است به سند معتبر از حضرت صادق(ع) كه: حضرت رسول(ص) را ده نام است در قرآن: محمد و احمد و عبدالله و طه و يس و نون و مزمل و مدثر و رسول و ذكر; چنانچه فرموده است كه (و ما محمد الا رسول )(9) و (و مبشرا برسول يإتى من بعدى اسمه احمد)(10) و (لما قام عبد الله يدعوه كادوا يكونون عليه لبدا)(11) و ( طه ما انزلنا عليك القرآن لتشقى )(12) ( و يس والقرآن الحكيم)(13) و ( ن والقلم و ما يسطرون )(14), و ( يا ايها المزمل)(15) و ( يا ايها المدثر)(16) و (انا انزلنا اليكم ذكرا رسولا).
پس حضرت صادق(ع) فرمود كه ((ذكر)) از نام هاى آن حضرت است و مائيم ((اهل ذكر)) كه حق تعالى در قرآن امر كرده است كه:(( هر چه ندانيد از اهل ذكر سوال كنيد)). (17)
و بعضى از علما از قرآن مجيد چهارصد نام براى آن حضرت بيرون آورده اند, و مشهور آن است كه نام آن حضرت در تورات ((مودمود)) است و در انجيل ((طاب طاب)) و در زبور ((فارقليط)) و بعضى گفته اند در انجيل ((فارقليط)) ; و اما اسما و القاب كه اكثر علما از قرآن استخراج كرده اند ـ به غير از آنچه سابق مذكور شد ـ اين هاست: ((شاهد)) و ((شهيد)) و ((مبشر)) و ((بشير)) و ((نذير)) و ((داعى)) و ((سراج منير)) و ((رحمه للعالمين)) و ((رسول الله)) و ((خاتم النبيين)) و ((نبى)) و ((امى)) و ((نور)) و ((نعمت)) و ((رووف)) و ((رحيم)) و ((منذر)) و ((مذكر)) و ((شمس)) و ((نجم)) و ((حم)) و ((سما)) و ((تين)).(18)
در كتاب سليم بن قيس مسطور است كه: چون حضرت اميرالمومنين(ع) از جنگ صفين برمى گشت, به دير راهبى رسيد كه از نسل حواريان عيسى(ع) و از علماى نصارا بود, پس از دير فرود آمد و كتابى چند در دست داشت و گفت: جد من بهترين حواريان عيسى بوده است و اين كتاب ها به خط اوست كه عيسى گفته و او نوشته است, و در اين كتاب ها مذكور است كه پيغمبرى از عرب مبعوث خواهد شد از فرزندان ابراهيم خليل(ع) از شهر مكه و او را چند نام خواهد بود: محمد و عبدالله و يس و فتاح و خاتم و حاشر و عاقب و ماحى و قائد و نبى الله و صفى الله و حبيب الله. و هر گاه نام خدا مذكور شود بايد كه نام او مذكور شود, و او محبوب ترين خلق است نزد خدا. و حق تعالى خلق نكرده است احدى را نه ملك مقرب و نه پيغمبر مرسل از آدم تا آخر پيغمبران كه بهتر و محبوب تر باشد نزد خدا از او. و حق تعالى در قيامت او را بر عرش خود خواهد نشانيد و او را شفيع خواهد گردانيد, و براى هر كه شفاعت نمايد قبول خواهد كرد. و به نام او جارى شده است قلم بر لوح كه: محمد رسول الله.(19)
و در احاديث معتبره بسيار از امام محمد باقر و امام جعفر صادق(عليهماالسلام) منقول است كه: حضرت رسول(ص) چون نماز مى كرد, بر انگشتان پاهاى خود مى ايستاد تا آن كه پاهاى مباركش ورم مى كرد; پس حق تعالى فرستاد كه:( طه ما انزلنا عليك القرآن لتشقى)(20), يعنى: (( اى محمد! ما قرآن را بر تو نفرستاديم كه خود را به تعب افكنى.)) و ((طه)) به لغت طى به معنى ((محمد)) است.(21)
و در حديث ديگر از حضرت صادق(ع) منقول است كه: ((طه)) يعنى اى طلب كننده حق و هدايت كننده به سوى حق! ((يس)) يعنى اى سامع و شنونده وحى من!(22) و در حديث ديگر: يعنى اى سيد!(23)
و اخبار بسيار از طريق خاصه و عامه منقول است كه: ((يس)) نام محمد(ص) است و ((آل يس)) اهل بيت آن حضرتند كه حق تعالى در قرآن بر ايشان سلام فرستاده است و فرموده است كه: ((سلام على آل يس))(24) وبر غير پيغمبران در قرآن سلام نفرستاده است مگر بر ايشان(25), و در قرائت اهل بيت(عليهم السلام) چنين است.
و در روايت ديگر وارد شده است كه: ((يس)) را نام مكنيد كه نام آن حضرت است و رخصت نداده اند كه ديگرى را نام كنند.(26)
و در حديث معتبر از حضرت موسى بن جعفر(ع) منقول است در تفسير (حم والكتاب المبين )(27) فرمود كه:(( حم)) نام محمد(ص) است در كتابى كه خدا بر هود(ع) فرستاده بود, و ((كتاب مبين)) اميرالمومنين(ع) است.(28)
و در روايات معتبره وارد شده است در تفسير قول حق تعالى ( والنجم اذا هوى) كه حق تعالى قسم ياد فرمود به پيغمبر در هنگامى كه به معراج رفت يا از دنيا رفت و مراد از ((نجم)) آن حضرت است كه نجم فلك هدايت است.(29)
و همچنين احاديث وارد شده است در تفسير قول حق تعالى ( و علامات و بالنجم هم يهتدون)(30) كه ((علامات)), ائمه(عليهم السلام)اند كه نشانه هاى راه هدايتند; و ((نجم)), حضرت رسول(ص) است كه ايشان به او هدايت يافته اند.(31)
و اخبار بسيار وارد است در تفسير ( والشمس و ضحيها)(32) كه مراد از ((شمس)), خورشيد فلك رسالت است ; و مراد به ((قمر)), ماه اوج امامت است يعنى اميرالمومنين(ع) كه تالى آن است ; و مراد به (( نهار)), ائمه اطهارند كه جهان به نور هدايت ايشان روشن است.(33)
و در تفسير (والتين) وارد شده است كه مراد از ((تين)), سيد المرسلين(ص) است كه بهترين ميوه هاى شجره نبوت است ; و ((زيتون)), اميرالمومنين(ع) است كه علم او روشنى بخش هر ظلمت است ; و ((طور سينين)), حسن و حسين(عليهماالسلام)اند كه كوه وقار و تمكين اند: و ((بلد امين)), ائمه مومنانند كه شهرستان علم يزدانند.(34)
و از حضرت امام رضا(ع) منقول است كه به رإس الجالوت فرمود: ((در انجيل نوشته است كه فارقليط بعد از عيسى خواهد آمد و تكليف هاى گران را بر شما آسان خواهد كرد و شهادت به حقيت من خواهد داد چنان چه من شهادت به حقيت او دادم و او تإويل هر علم را براى شما خواهد آورد.)) رإس الجالوت گفت: بلى چنين است.(35)
و از طريق عامه از انس بن مالك روايت كرده اند كه: روزى حضرت رسول(ص) فرمود كه: اى گروه مردم! هر كه آفتاب را نيابد, دست از ماه برندارد. و هر كه ماه را نيابد, زهره را غنيمت شمارد. و هر كه زهره را نيابد, در فرقدان چنگ زند. پس فرمود كه: منم شمس, و على است قمر, و فاطمه زهره است, و حسن و حسين فرقدانند.(36)
پى نوشت ها:
*يكى از آثار ارزشمند فارسى در زمينه ى زندگى پيامبر اكرم و پيامبران الهى ((حيوه القلوب)) علامه محمد باقر مجلسى است. اين كتاب بارها توسط ناشران مختلف چاپ شده است. بخش زندگى نبى اكرم(ص) از كتاب حيوه القلوب در سال 1376 ش. در دو جلد بزرگ, هر كدام حاوى هشتصد صفحه وزيرى, به همت انتشارات سرور قم منتشر شده است.
شايسته ديديم, فصل نخست كتاب علامه را به خوانندگان فرهنگ كوثر تقديم داريم و دل را با حيوه القلوب او زندگى بخشيم.
1. علل الشرايع, ;128خصال, 425 ; معانى الاخبار, 51.
2. علل الشرايع,ص ;127امالى, شيخ صدوق, ص 158 و 159 ; معانى الاخبار, ص 51.
3. علل الشرايع, ص ;127 معانى الاخبار, ص 52.
4. خصال, ص 426.
5. همان, ص 392.
6. تفسير قمى, ج 2, ص 393.
7. علل الشرايع, ص 134 و ;135معانى الاخبار,ص 56.
8. امالى, شيخ صدوق, ص ;67 من لايحضر. الفقيه, 4 / 177.
9. آل عمران / 144.
10. صف / 6.
11. جن / 19.
12. طه / 1 و 2.
13. يس / 1 و 2.
14. قلم / 1.
15. مزمل / 1.
16. مدثر / 1.
17. بصائر الدرجات,ص 512, و در آن براى دهمين نام, آيه (ما إنت بنعمه ربك بمجنون)آمده است. 18. مناقب ابن شهر آشوب 1 / 195 با (اندكى تفاوت.)
19. كتاب سليم بن قيس,ص 115-117 (بااندكى تفاوت) ; غيبت نعمانى, ص 71-73.
20. طه / 1 و 2.
21. تفسير قمى 2 / 57 و 58.
22. معانى الاخبار, ص 22.
23. شرح الشفا 1 / 490.
24. اشاره به آيه 130 سوره صافات.
25. عيون اخبار الرضا 1 / 236 و 237. و نيز رجوع شود به تفسير فرات كوفى, ص 356 و تفسير ابن كثير 4 / 21 و شواهد
التنزيل 2 / 165.
26. كافى 6 / 20.
27. دخان / 1 و 2.
28. كافى 1 / 479.
29. تفسير قمى 2 / 333 ; تفسير فرات, كوفى, ص449.
30. نحل / 16.
31. كافى 1 / 206 ; مجمع البيان 3 / 354 ; شواهد التنزيل 1 / 425.
32. شمس / 1 .
33. تفسير قمى 2 / 424 ; تإويل الآيات الظاهره 2 / 805 ;شواهد التنزيل 2 / 432.
34. تفسير قمى 2 / 429.
35. توحيد شيخ صدوق, ص 428 ; احتجاج 2 / 416.
36. فرائد السمطين 2 / 17 ; شواهد التنزيل 2 / 288.
منبع: مرکز تعلیمات اسلامی واشنگتن
آخرین نظرات