دست تا قلم به یاد تو برداشت
قصد قربت کرد..
وضو گرفت به آب دو دیده،
حضور دعوت کرد..
سکوت بود و سکوت،رفت و کسب رخصت کرد..
ز واژه های تلاطم شنید فرصت و بعد..
میان حجم ادب دست را به سینه گذاشت،
نگاه ممتدی از نور تا شعاع حادثه خواست..
زمان . مکان . آسمان . زمین ، پیچید ..
میان جمله ضمیر و قید را نمی شد دید..
و فعل،فعل عطش،فاعلی که می جنگید،
غریب ابن غریب، بی علم..سپاه شهید..
خیام بی علم و ساقی حرم در خون،
تپیده بود و عدویی که تشنه ی خون بود..
حسین ماند و نگاهی ز پشت معجر عشق..
عقیله ای که به جانش سرشت مطلع عشق..
هم اوست زینب و زینِ ابی چو عین الله
هم اوست زینب و فخر جمیع آل الله..
هم اوست زینب و بنتِ علی ولی الله..
سپر نموده تنش را مقابل اعداء،
کبود تر شده رویش ز مادرش زهرا..
به ریز تک تک شن های دشت غم خورده،
به چشم پر شده از خون و قلب پژمرده
امانت ولی اش را به دوش دل برده..
ز کربلا و شام و چهل منزلی که ره برده،
هزار زهر چشیده،دمی نیازرده،
که صبر پیش نگاهش به صد زمین خورده..
فراز منبر بزمِ یزید دل مُرده،
رجز چو خوانده سپاهی ز ترس جان مرده..
هم اوست زینب و زینِ ابی چو جنب الله
هم اوست زینب و اختُ الاخی چو ثارالله..
میان معجر و لیکن لسان،لسان علی است
به هیبت علوی،کوه صبر حیّ جلی است..
عفاف فاطمه و حسن مجتبی دارد،
کلام حیدری اش جذبه ی ولا دارد..
حسین گونه رجز چون به منبر آورده،
سران ظلم و ستم را ز پا در آورده..
به جمله های خطیبانه و صلابت او
جمیع انجمن و حیرت از جسارت او..
ونیست هیچ،در بر چشمش به غیر زیبایی،
حصار تنگ عداوت، شب و پریشانی..
رضّی ذات الهی، به ذات حق فانی
و اوست زینب و زینب سفیر آزادی..
آلما عابد
آخرین نظرات