در زیارت عاشورا فرازهاى گوناگونى قرار گرفته که با توجه به معانى آن جملات سؤالاتى به ذهن مى رسد که نیاز به پاسخ دارد.
در این مقاله به پاره اى از سؤالات، پاسخ داده شده که توجه خوانندگان عزیز را به آن جلب مى کنیم
1ـ «و لعن اللّه بنى امیة قاطبة» چرا دعا مى کنیم خدا همه بنى امیه را (تک تک شان را) از رحمتش دور کند؟ خوبان
بنى امیه چه گناهى دارند که باید مورد لعن قرار گیرند؟
پاسخ:
1ـ لعن هیچ مؤمن و مسلمانى هرچند گناهکار باشد، جایز نیست و فقط باید کافران معاند و ستیزندگان با حق و اولیاى حق را لعن کرد. این از آموزه هاى مهم قرآن و عترت است و امامان معصوم(ع) هیچ گاه جز دشمنان سرسخت حق را لعن و نفرین نکردند.
2ـ نسبت افراد از نظر قرآن به نسب ظاهرى نیست بلکه آنچه افراد را به هم منسوب مى کند، ارتباطهاى ایمانى و روحى است که پایدار بوده و در دنیا و آخرت پایدار است. این مطلب در قرآن بارها مورد تأکید قرار گرفته است از جمله خداوند به حضرت نوح وعده مى دهد که اهل و خانواده او را از عذاب نجات خواهد داد و وقتى عذاب فرا مى رسد فرزند او غرق مى گردد. حضرت نوح به خداوند عرض مى کند: «انّ ابنى من أهلى؛ فرزند از اهل من است» و خداوند فرمود: «انّه لیس من أهلک؛(1) او از اهل تو نیست.»
در آیه دیگر از زبان حضرت ابراهیم(ع) به عنوان یک اصل کلى مى فرماید: «فمن تبعنى فانّه منّى؛(2) هر کس مرا پیروى کند از من است».
و باز به عنوان یک اصل کلى، حق تعالى مى فرماید:
«و من یتولّهم فانّه منهم؛(3) هر کس اهل کتاب را دوست بدارد و ولایت آنان را بپذیرد، به درستى که از آنان است.»
بنابر این آیات آنچه نسب شخص را به واقع معلوم مى کند، نه نسب ولادتى ظاهرى و جسمى است بلکه نسب ایمانى و روحى و معنوى است و بنى امیه همه کسانى هستند که پیرو راه معاویه و یزید هستند و بر آن راضى بوده و بر تداوم آن راه اصرار دارند و هر کس محب اهل بیت و خدا و ایمان و عمل صالح بوده از بنى امیه نیست و از بنى هاشم است هرچند فرزند بلافصل معاویه یا یزید باشد.
3ـ گاهى قومى آن چنان در دریاى کفر و شرک و ظلم غوطه ور مى شوند که از آن هیچ جوانه پاکى نخواهد روئید. خداوند در مورد قوم نوح به آن حضرت چنین وحى مى کند:
«انّه لن یؤمن من قومک الّا من قد آمن؛(4) از قوم تو جز آنان که ایمان آورده اند، کسى دیگر به ایمان نخواهد گرایید.»
و حضرت نوح نیز این گونه قوم را نفرین مى کند:
«ربّ لاتذر على الأرض من الکافرین دیاراً انّک إن تذرهم یضلّوا عبادک ولایلدوا إلّا فاجراً کفّاراً؛(5) خدایا احدى از کافران را بر روى زمین مگذار، زیرا اگر آنان را واگذارى بندگانت را گمراه ساخته و جز بدکار کافر نزایند.»
و علم به این وضعیت را فقط خدا و بندگان خاص او به اذن او مى دانند.
زیارت عاشورا در کتب معروف دعا ثبت شده از جمله: مصباح المتهجد شیخ طوسى، مصباح کفعمى، بحارالانوار و کتب حدیثى دیگر و بنابر نقل شیخ طوسى این دعا را خداوند به جبرئیل(ع) و او به رسول خدا(ص) و آن حضرت به امامان تعلیم داده و آنان به شیعیان خود یاد داده اند و خداوند وقتى قومى را به تمامى لعن مى کند، با لعن خود خبر مى دهد که از این قوم مؤمنى بر نخواهد خاست.
بنابراین لعن یک قوم از جانب خدا و اولیاى الهى دلالت دارد که آن قوم همگى ـ گذشتگان و آیندگان آنان ـ گمراه و ظالم اند و این لعن بدین جهت به همه آنان تعلق گرفته است. در عین حال اگر از آن قوم مؤمنى هم برخیزد با ایمان آوردن، نسبتش با آنان قطع مى شود و دیگر از آن قوم حساب نمى شود تا لعنت آن قوم به او هم شامل گردد.
2ـ «اللّهم انّ هذا یوم تبرکت به بنو امیّة و ابن آکلة الاکباد اللّعین ابن اللّعین على لسانک و لسان نبیّک صلّى اللّه علیه
و آله فى کلّ موطن و موقفٍ وقف فیه نبیّک صلّى اللّه علیه و آله؛ آیا پسر هند جگرخوار(معاویه) (و پسرش یزید) و
پدرش(ابوسفیان) را پیامبر در هر منزل و مسکن که توقف داشت(هر جا و مکانى که توقف مى کرد) لساناً لعن مى
نمود؟ ضمناً لسان خدا یعنى چه؟
پاسخ:
آرى، خداوند و پیامبر، ابوسفیان، معاویه و یزید را لعن کرده اند و پیامبر بارها و بارها در مواقف فراوان این برائت را اظهار کرد هم چنان که در مواقف بسیار به امام حسین(ع) ابراز محبت کرد و براى او اقامه عزا نموده، اظهار مودّت نسبت به بندگان برگزیده و اظهار برائت از سردمداران کفر و گمراهى یک وظیفه الهى براى همه مؤمنان و ازجمله براى رسول خداست و این هم جزو رسالت ها و وظایف آن حضرت بوده است. این اظهار برائت ها و بیزارى ها نصب تابلو براى آیندگان است تا بدانند این گروه گمراه و گمراه کننده اند و از آنان دورى جویند و حریم بگیرند تا در امان بمانند. لعن هاى پیامبر نسبت به ابوسفیان، معاویه و یزید در کتب روایى و تاریخى فراوان ثبت شده است.
«لسان خدا» عبارت محاوره اى است و گرنه خداوند تعالى داراى اعضاء و جوارح نیست تا زبان داشته باشد. همین که خدا این لعن را به سمع و گوش بندگان خود رسانده و در قرآن خود که کلام او مى باشد، ثبت کرده است، در محاوره و گفتگو به «جارى شدن بر زبان او» تعبیر مى شود همچنان که «یداللّه» به معناى دست خدا نیست زیرا حق تعالى دست ظاهرى ندارد و جسم ندارد بلکه قدرت خدا و یارى دهى خدا به «دست خدا» تعبیر شده است و لفظ دیگرى رساتر از این لفظ براى این معنا وجود ندارد تا بدان معنا رسانده گردد.
آکلة الاکباد هند همسر ابوسفیان است و معاویه فرزند اوست هم چنان که یزید هم نوه و فرزند او است و یزید (یعنى فرزند هند) و بنى امیه، همگى روز عاشورا را بعد از شهادت امام حسین(ع) به عنوان روز پیروزى عید و جشن گرفتند.
3ـ «السّلام على الحسین و على على بن الحسین و على اولاد الحسین و على اصحاب الحسین». على بن الحسین
کیست؟ على اکبر یا على اوسط(امام سجاد)؟ لطفاً دلیل خود را بگویید، یعنى ذکر شود که آیا قرائنى وجود دارد که
نشان دهد منظور کیست؟
پاسخ:
زیارت عاشورا زیارت امام حسین(ع) و کسانى است که با آن حضرت شهید شده و در کربلا دفن شده اند. وقتى زیارت مى خوانیم باید متوجه زیارت شونده باشیم و خود او یا مقبره او مد نظر ما باشد. در این زیارت مى گوییم:
«سلام بر حسین و بر على فرزند حسین و بر فرزندان دیگر حسین و بر اصحاب حسین».
معلوم است که منظور از فرزندان و اصحاب در این عبارت آن فرزندان و اصحابى هستند که با امام در کربلا بوده و همراه ایشان شهید شده و در کنار ایشان دفن شده اند و چون همه آنان در یک محدوده کوچک (حائر حسینى یعنى موضع قبر امام و دیگر یارانش) هستند، پس همگى مى توانند در یک لحظه مورد توجه ما باشند و اما فرزندان دیگر امام حسین(ع) و اصحاب دیگر آن حضرت اگر چه بلند مرتبه و شایسته درود فرستادن هستند و باشند، ولى در این مقام مورد توجه ما نیستند تا سلام ما شامل آنان شود. امام سجاد(ع) دفن شده در کنار امام حسین(ع) نیست تا وقتى ما امام و شهداى کربلا را زیارت مى کنیم و سلام مى دهیم، او را هم یاد کنیم ولى حضرت على اکبر در زمره آنان است و اگر در این زیارت آن بزرگوار جداگانه ذکر شده، نشان از عظمت و جلال ایشان دارد از این رو آن حضرت جداگانه ذکر شده با این که او نیز از جمله اولاد امام حسین(ع) است.
و اما امام سجاد(ع) گرچه در کربلا حضور داشت، ولى آنجا به شهادت نرسید و دفن نشد و زیارتى براى ایشان در کربلا وارد نشده است.
4 ـ «والعن عبیداللّه بن زیادٍ و ابن مرجانة و عمر بن سعدٍ و شمرا و آل ابى سفیان و آل زیادٍ و آل مروان الى یوم
القیمة». اصولاً کسى که مرده و دستش از دنیا کوتاه است، آیا از بدخواهى نیست که بخواهیم او از رحمت حق دور
شود؟ آیا این از «رحمة للعالمین» بودن دور نیست؟ ما معتقدیم ائمه دشمنانشان را هم دوست داشتند، حتى کسى را
که با او مى جنگیدند، به سرنوشتشان علاقه مند بودند، و همیشه پیش از شروع جنگ آن ها را به راه حق و صحیح
راهنمایى مى کرده اند. یعنى مى خواستند مردم را به رحمت حق نزدیک سازند. ما از انسان ها متنفر نیستیم، بلکه از
اعمالشان متنفریم(لو علم المدبرین کیف اشتیاقى بهم لماتوا شوقا» پس چرا کسى که مرده او را لعن مى کنیم، آن هم
لعنى همیشگى.
پاسخ:
محبت به مخلوقات خداوند و سعى و تلاش در آشنا کردن آنان با حق تعالى و برگرداندن آنان به سوى خدا خصیصه ذاتى اولیاء است. آنان چشمه جوشان محبت هستند و محبت را به همه بندگان نثار مى کنند، جفاى مخلوقات را فراموش مى کنند و از ستم ظالمان چشم مى پوشند و این آموزه مکتب آنان به پیروانشان نیز هست.
اما نسبت به دشمنان حق و انسانیت و پیشوایان گمراهى امر غیر از این است. خداى تعالى که رحمن و رحیم و ارحم الراحمین و…است، خودش نسبت به دشمنان حق و پیشوایان گمراهى قهر و غضب دارد و لعن ابدى خود را نثار آنان کرده است. توجه کنید:
«انّ الّذین یکتمون ما أنزلناه من البیّنات و الهدى من بعد ما بیّناه للناس فى الکتاب اولئک یلعنهم اللّه و یلعنهم اللاعنون».(6)
آنان که آیات روشن و هدایتگر را بعد از بیان آنها براى مردم در کتاب خدا، کتمان مى کنند، آنان را خداوند لعن مى کند و لعن کنندگان.
«کیف یهدى اللّه قوماً کفروا بعد إیمانهم و شهدوا أنّ الرسول حقّ و جاءهم البیّنات و اللّه لایهدى القوم الظالمین اولئک جزاؤهم أنّ علیهم لعنة اللّه و الملائکة و الناس أجمعین».(7)
چگونه هدایت کند خدا قومى را که بعد از ایمان و شهادت به حقانیت رسالت، کفر مى ورزند با اینکه آیات روشن بر آنان نازل شده و خداوند ستمکاران را هدایت نمى کند. کیفر اینان لعنت خدا، ملائکه و همه مردم است.
کسى که با حق به ستیز برخاسته و منشأ گمراهى شده، میکروبى است که آثار وخیم او حتى پس از مرگش هم ادامه دارد و مستحق لعن ابدى است و ترحم بر پلنگ تیز دندان ستمکارى بود بر گوسفندان. اینان بنیانگذاران و قوام دهندگان سنّت گمراهى و ستمگرى هستند و سزاوار لعن و نفرین ابدى و ترحم بر چنین موجودات ستم پیشه نه نشان از رحمت و رحمانیت بلکه نشان از جهالت دارد. جهالت به آثار وخیم وجودى آنان که هم چنان تداوم دارد.
5 ـ «السّلام علیک یا ثاراللّه وابن ثاره و الوتر الموتور» لطفاً معنا کنید، و ضمناً بفرمایید که آیا خون خواهى عملى از
روى کینه نیست؟ و مگر مؤمن ازعقده و کینه خالى نیست؟
پاسخ:
«ثار» را خون و خونخواهى و انتقام معنا کرده اند. خونخواهى عملى است که از نظر حق تعالى و انسان هاى سلیم النفس جایز شمرده شده است. قرآن مى فرماید:
«من قُتل مظلوماً فقد جعلنا لولیّه سلطاناً»(8)
آن کس که مظلومانه کشته شود، ولىّ او سلطه (و حق قصاص و خونخواهى) دارد.
امام حسین(ع) بنده خاص خدا و دعوت کننده به صراط حق بود و به خاطر همین دعوتگرى و مخالفت با گمراه کنندگان از راه حق، مورد قهر و غضب ستمگران قرار گرفت و کشته شد، از این رو ولىّ او خود حق تعالى گردید و حق تعالى خونخواهش شد، از این رو به ثار اللّه یعنى کسى که خدا خونخواهش مى باشد، نام گرفت.
عبارت وارد شده در یکى از زیارات این معنا را بیان مى کند. در آن زیارت آمده: «و انّک ثار اللّه فى الأرض و الدم الذى لایدرک ثاره أحد من اهل الأرض ولایدرکه الّا اللّه وحده»(9) شهادت مى دهم تو خون خدایى در زمین، خونى که کسى جز خدا خونخواه او نیست.
گروهى نیز «ثار» را به معناى خون گرفته اند یعنى خون خدا یعنى همچنان که خون جارى در رگ ها حیاتبخش کیان وجود است، امام حسین(ع) هم همچون خون حیاتبخش دین خدا است همچنان که پدر گرامى اش اسد اللّه و ید اللّه و ثار اللّه بود. بنابر این معناى عبارت این گونه است:
سلام بر تو اى خون خدا و فرزند خون خدا و اى تنهاى تنها شده.
و اما کیفر بعد از مرگ، تجسّم عمل است و نامگذارى آن به خونخواهى و… براى تقریب به ذهن مى باشد. کسى که گناهى مرتکب مى شود، با ارتکاب خود، قیامتش را مى سازد و آن را خود ساخته یا در جهنمى که خود افروخته.
و وجه دیگر نام گذارى خونخواهى، رعایت حقوق مظلوم است. وقتى کسى مظلوم واقع مى شود باید دادگاهى باشد تا حق او را از ظالم بستاند، کسى که ناحق کشته شده، در دنیا دیگر براى او احقاق حقى نیست و باید در دادگاه آخرت احقاق حق صورت بگیرد و حاکم دادگاه گاهى خودش شاکى مى شود از جمله در مورد امام حسین(ع) خود حق تعالى خصم قاتلانش مى باشد و به این وجه او خونخواه امام مى باشد.
6ـ لطفاً معنا کنید: «السّلام علیک یا ابا عبداللّه و على الارواح الّتى حلّت بفنائک» در ترجمه نوشته «کسانى که به
آستانت فرود آمدند». یعنى کسانى که به زیارت امام مى آیند؟ یا کسانى که در کربلا کنار قبر ایشان خاک شده اند؟ یا
کسانى که در وجود حسین فانى شدند، و جانشان را در راه او دادند(یاران حسین(ع))؟
پاسخ:
منظور کسانى است که در رکاب حضرت شهید شدند و در کنار ایشان دفن گردیدند ـ نه دیگر مدفونان در کربلا ـ اینان کسانى هستند که به آستان حضرت آمده و در آنجا بار انداخته و ملازم شده اند. «فناء» یعنى فضاى باز جلو منزل، کسانى که حوارى و فدایى امام شدند و در راه ایشان به شهادت رسیدند. این زیارت امام حسین(ع) و یاران آن حضرت است که در رکاب ایشان شهید شده اند، نه زیارت زائران کربلا یا مدفونان کربلا.
7 ـ «والعن عبید اللّه بن زیادٍ و ابن مرجانة» مگر ابن مرجانه همان عبیداللّه بن زیاد نیست؟ پس چرا بینشان «واو» آمده؟
پاسخ:
ابن مرجانه همان عبیداللّه است و تکرار دوباره آن با واو عطف تفسیرى معمول است. عبیداللّه بن زیاد فرد شناخته شده اى بود و ظلم و ستم بى حد او نسبت به شیعیان على بن ابى طالب او را مشهور ساخته بود ولى در این زیارت و در خطابه هاى اهل بیت و اسراى کربلا، ابن زیاد به مردم بیشتر معرفى شده و با معرفى مادر وى، اوج خباثت، ناپاکى و رذالت او به شنوندگان منتقل شده است. مرجانه مادر عبیداللّه بن زیاد از زنان بدکار مشهور و معروف بود(10) و معرفى ابن زیاد در این زیارت و در خطابه هاى دیگر به ابن مرجانه یادآورى خباثت اصل و طینت و ریشه اوست.
8 ـ «و لعن اللّه امّةً دفعتکم عن مقامکم و ازالتکم عن مراتبکم الّتى رتّبکم اللّه فیها» مگر امامان از رتبه امامت و مقام
ولایت دفع و ازاله شدند؟ این مقامات قابل منع نیست از طرف مردم.
پاسخ:
مقام امامان چند چیز است:
1ـ وساطت بین پیامبر و مردم در بیان و تفسیر دین و رفع اختلاف.
2ـ مقام هدایت و راهبرى و دستگیرى طالبان هدایت.
3ـ مقام حکومت و قضاوت و تصدى ریاست امور دین و دنیاى مردم.
نصب امامان به این مقامات از طرف خداوند صورت گرفته و به جهت شایستگى ذاتى آنان است. آنان به اوج بندگى رسیده و خداوند آنان را صالح براى تصدى این مقامات روحانى و معنوى یافته و به این مقامات نصب کرده است.
این مقامات از طرف مردم قابل دفع و زوال نیستند اما تحقق بالفعل این مقامات با مراجعه مردم صورت مى پذیرد. وقتى مردم در مقام حلّ اختلاف یا فهم دین به امام مراجعه نکنند یا دست خود را به دست او ندهند تا آنان را به راه حق ببرد و یا از ایشان نخواهند که زمام امور مادى و معنوى آنان را به دست گیرد، امام در مقام عمل واسطه و هدایتگر و حاکم نخواهد بود. حالا کسانى که اجازه نمى دهند مردم به امامان رجوع کنند و بیان دین را از آنان بگیرند و خود را به آنان بسپارند و زمام امورشان را به دست بگیرند این کسان در حقیقت امامان را از این مقامات کنار زده و دفع کرده اند.
وقتى مردم به خواست خود یا به قهر و جبر منع کننده اى، به امام مراجعه نکنند، دیگر امام مبیّن دین و هدایتگر و حاکم مردم نخواهد بود و آن مانع امام را از تصدّى این مقامات منع کرده، و این مقامات را از امام سلب کرده و به دیگرى سپرده است. آنان امام را از مقام بیان دین کنار زدند و دیگران مانند کعب الاحبار و ابوهریره را بر آن مقام گمارد. حکومت را از امامان گرفتند و خود حاکم شدند.
9ـ «اللّهم لک الحمد حمد الشّاکرین لک على مصابهم، الحمد للّه على عظیم رزیتى» چرا خدا را بر مصیبتى که به آن ها
رسیده حمد و شکر مى گوییم؟ یعنى «خدا را شکر که این بلا به سر حسین آمد!» و چرا خدا را بر مصیبت زدگى خود
حمد مى گوییم؟
پاسخ:
قسمت اول سؤال شما، ناشى از برداشت اشتباه شماست «مُصاب» یعنى مصیبت دیده «مصابهم» یعنى کسانى که به مصیبت امام و یارانش دردمند و مصیبت زده شده اند و این جاى شکر فراوان دارد. بسیارى از مسلمانان به مصیبت امام و یارانش مصیبت زده نشده اند و آن فاجعه عظیم دل آنان را به درد نیاورده و از نظر آنان اهمیتى نداشته است. اینان مصیبت زدگان به اهل بیت نیستند چون حبّ اهل بیت را نداشته اند ولى من و شما چون دوستدار اهل بیت هستیم با آمدن محرم عزادار مى شویم و این جاى شکر بسیار دارد که ما در زمره عزاداران و مصیبت زدگان کربلا هستیم. ما از اینکه امام خانواده گرامى اش به این مصیبت عظمى گرفتار شدند، غم زده ایم و دردمندیم نه اینکه شاکر خوشحال از اینکه مصیبت زده شده اند. ما شاکریم که در زمره مصیبت زدگان هستیم نه در زمره بى تفاوت ها یا در زمره شادى رسیدگان. حزب اموى و طرفداران بنى امیه این روز ذوق زده و شادى زده اند. این روز عید آنان است ولى روز عزاى ماست و این جاى شکر بسیار دارد که ما در زمره حزب اموى نیستیم و در زمره حزب نبوى و علوى هستیم. و مصیبت ما هم در این روز عظیم است، عظیم تر از مصیبت مرگ پدر و مادر و فرزندمان. مصیبت ما در این روز بزرگترین مصیبت است و این نشان از حبّ فوق العاده ما به خانواده رسول خدا(ص) دارد و نعمتى عظیم است و سپاس فراوان مى طلبد.
________________________________________
پىنوشتها:
1. سوره هود، آیه 46.
2. سوره ابراهیم،آیه 36.
3. سوره مائده، آیه 51.
4. سوره هود، آیه 36.
5. سوره نوح، آیه 26 ـ 27.
6. سوره بقره، آیه 159.
7. سوره آل عمران، آیه 86 ـ 87.
8. سوره اسراء،آیه 33.
9. ترجمه کامل الزیارات، ص 683 زیارت 16.
10. تراجم اعلام النساء، محمد حسین اعلمى حائرى، ج 2، ص 399.
________________________________________
منبع: پاسدار اسلام ، اسفند 1386 و فروردین 1387، شماره 315 و 316
آخرین نظرات