مقاله : موضوعات قرآنی در مکاتیب امام کاظم ( علیه السلام )
واژگان کلیدی
امام کاظم - مکاتیب امام کاظم - توحید - تقوا
مقدمه
اسلام به عنوان جامع ترین وکامل ترین دین، عهده دار تعالی بشریت و در نهایت رسیدن به کمال و قرب حق تعالی است. قرآن و سنت نیز به عنوان منابع اصلی و متقن از طریق پیامبر(ص) وجانشینان معرفی شده توسط ایشان، در اختیار مردم قرار گرفت و معصومین، مصادیق بارز انسانهای کامل دارای بالاترین درجات فضیلت و شاهراههای هدایت انسانها به سوی رحمت الهی بوده و وظائف هدایت مردم پس از پیامبر را عهده دار می باشند. مرجعیت مبنایی آنان از طرق مختلف به اثبات رسیده، رفتار و گفتار آنان همانند رفتار و گفتار پیامبر(ص) حجت است.
مهمترین خصوصیتی که در زندگی امامان اهل بیت وجود دارد و آنها را از دیگر افراد ممتاز و متمایز
می سازد، لزوم حق تعلیم و تربیت آنان بر دیگران است. وجود علوم مختلف که در شرایط گوناگون به اصحاب و شاگردان خود تعلیم می دادند به شکل های مختلفی همچون مباحثات، احتجاجات علمی و عقیدتی، مناظره با ارباب مذاهب و ادیان دیگر بروز و نمود یافته است. اسناد فراوان تاریخی گواه بر این امر است . قلب سترگ و ظرفیت عظیم آنان اقتضا می نمود که تمامی علوم مورد نیاز را از منبع وحی دریافت نموده، قرآن ناطق و سر مکنون الهی باشند به طوری که امام علی (ع) در این مورد می فرماید: «من و برگزیدگان و پاکانی از فرزندان من، در کودکی خردمندترین کسان و در بزرگسالی دانشمند ترین مردمیم»[2]
امام کاظم(ع) به عنوان یکی از این معصومین در جایگاهی شگرف قرار داشته، در کتب مختلف روایی، روایات مختلفی از حضرت به ثبت رسیده است از جمله آثار ایشان،
نامه هایی است که خطاب به مسلمانان در موقعیت های مختلف و در پاسخ به برخی سؤالات و رفع شبهات نوشته شده است. نامه های مذکور تحت عنوان «مکاتیب الکاظم» توسط علمای شیعه جمع آوری شده است. استقرای تام در مکاتیب امام، تجلی آیات وحی را در سخنان ایشان به ذهن متبادر می سازد. مباحثی همچون: توحید، شناخت آفریدگار و لزوم ایمان و تفاوت آن با کفر و شک، سفارش های اخلاقی، امامت و ولایت محوری، مسائل فقهی و… از مهمترین موضوعات قرآنی است که در مکاتیب امام مشهود است.
. تحقیق حاضر با بهره گیری از مکاتیب حضرت در صدد یافتن نکات ارزشمند قرآنی در آنهاست. در این عرصه مرور عصاره ای از زندگی نامه امام، موقعیت و جايگاه او در جهان اسلام ضروری است.
امام کاظم و موقعیت او در جهان اسلام
هفتمین پیشوای شیعه امامیه، حضرت موسی بن جعفر در سال 128 ه ق در محلی به نام «ابواء»[3] متولد شد و در سال 183ه ق توسط هارو ن الرشید در زندان سندی بن شاهک در بغداد مسموم و به شهادت رسید.[4]
کنیه حضرت را ابوالحسن، ابوابراهیم، ابوعلی القاب ایشان را صابر، امین، عبدصالح، کاظم و … ذکر کرده اند که به دلیل فرونشاندن خشم خویش در برابر دشمنان به «کاظم» مشهور است.[5]
دوران امامت حضرت با چهار خلیفه عباسی معاصر بوده است. خلیفه اول، منصور عباسی در تثبیت حکومت خویش به جنایات فروانی دست زد و با توجه به شناخت کامل امام از این خلیفه، حضرت در طول این سالها به برگزاری جلسات علمی و پرسش ها و پاسخ ها با شیعیان اهتمام بیشتری می ورزید و در دوران مهدی و هادی عباسی به دلیل دشمنی این خلفا در فواصل مختلف از سوی آنان تحت فشار قرار می گرفت. هارون الرشید در اوایل حکومت خویش چندان مزاحم امام کاظم و شیعیان نمی شد ولی به تدریج با این تصور که هر حرکت و قیامی از سوی شیعیان سازماندهی می شود، حضرت را دستگیر و به شهادت رساند.[6]
در کتب مختلف روایی، روایات مختلفی از حضرت به ثبت رسیده است. از جمله آثار ایشان،
نامه هایی است که خطاب به مسلمانان در موقعیت های مختلف و در پاسخ به برخی سؤالات و رفع شبهات نوشته شده است. نامه های مذکور تحت عنوان «مکاتیب الکاظم» توسط علمای شیعه جمع آوری شده است. استقرای تام در مکاتیب امام، تجلی آیات وحی را در سخنان ایشان به ذهن متبادر می سازد. مباحثی همچون: توحید، شناخت آفریدگار و لزوم ایمان و تفاوت آن با کفر و شک، سفارش های اخلاقی، امامت و ولایت محوری، مسائل فقهی و… از مهمترین موضوعات قرآنی است که در مکاتیب امام مشهود است.
گستره موضوعات قرآنی در مکاتیب امام کاظم(ع)
یکتا پرستی و توجه به صفات منحصر به فرد خداوند
شناخت صحیح ، کامل و شفاف از ذات حق بدون شناخت یگانگی خداوند ممکن نیست. قرآن کریم در آیات فراوانی به تبیین توحید و برحذر نمودن انسان ها از مظاهر شرک و بت پرستی پرداخته است. بیش از یک سوم آیات وحی، ناظر به مباحث توحید و یگانه پرستی است. اگرچه تمامی انسان ها بر فطرت توحیدی[7] آفریده شده اند. اما به دلیل وجود شرایط مختلف گاه در فهم حقیقت یگانه پرستی واجب الوجود بالذات در دام خطا افتاده، گرفتار ثنویت، تثلیث، بت پرستی و دیگر پرستی می شوند.
یکتاپرستی و تنزه خداوند از ویژگی هایی که شایسته مقام او نیست نه تنها در دین اسلام بلکه در تمام ادیان آسمانی جایگاه ویژه ای داشته است. خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت»[8]
این موضوع در مکاتیب امام کاظم(ع) به عنوان یکی از بزرگترین هدایت گران الهی اهمیت فراوانی دارد. ایشان در پاسخ راوی که سؤال نمود: در معرفت خدای متعال چه مقدار لازم است که کمتر از آن سبب گمراهی است می نویسد: «لم یزل عالما و سامعا و بصیرا و هو فعال لما یرید»[9]
(ساحت آفریدگار دارای صفات ذاتی علم و نیروی ذاتی احاطه بر شنیدنی ها است و بر موجودات احاطه حقیقی دارد و هر چه را اراده فرماید به مجرد اراده و مشیت تحقق می پذیرد و نیازمند به اسباب و علل طبیعی نیست.[10])
چنین تعبیری در آیات وحی بروز و نمود فراوان یافته است. واژه «فعال» در آیه مبارکه «ان ربک فعال لما یرید»[11] و «…. فعال لما یرید»[12] و ویژگی هایی همچون: علم بی پایان[13] و حاضر و ناظر بودن نسبت به تمامی افعال و افکار بندگان از موضوعات مهم در قرآن است و بیش از 150 آیه را به خود اختصاص داده است که در کلام معصوم تجلی می یابد. كاهلى[14] گويد: در باره جمله «سپاس خدا راست تا نهايت علمش» كه در دعائى است بحضرت ابو الحسن(ع) نوشتم و پرسيدم. حضرت به من نوشت: نگو «نهايت علمش» زيرا علمش را نهايتى نيست بلكه بگو «نهايت رضايتش» (زيرا كه رضايت او مربوط باعمال صالح بندگانست كه محدود و متناهى است)[15]
همچنین ايوب بن نوح[16] بیان می کند: به حضرت ابوالحسن (ع) نوشتم و از او پرسيدم: آيا خداى عز و جل عالم بود به هر چيز پيش از آنكه آنها را بيافريند و پديد آوَرَد يا آنكه نميدانست تا آنها را آفريد و آفرينش و بودن آنها را اراده كرد و علم پيدا كرد بمخلوق هنگامى كه خلق كرد و بموجود هنگامى كه موجود كرد؟ پس با خط خود مرقوم فرمود: «خدا هميشه به همه چيز علم دارد پيش از خلقت آنها مانند علم داشتنش به آنها بعد از خلقتشان.»[17]
علاوه بر این حضرت درپاسخ جعفر بن محمد که درباره اختلاف نظر برخی مسلمانان در علم خداوند به ایشان نامه نوشته بود با خط خود مرقوم فرمود: « خدا هميشه عالم است پر خير و بلند است ياد او»[18]
محمد بن حكيم می گويد: موسى بن جعفر(ع) به پدرم نوشت: «خدا بالاتر و والاتر و بزرگتر از اينست كه حقيقت صفتش درك شود، پس او را بآنچه خود توصيف نموده بستائيد و از غير آن باز ايستيد»[19] (از پيش خود چيزى نگوئيد)
نيشابورى می گويد: به امام(ع) نوشتم كه مردم زمان ما در باره توحيد اختلاف دارند: بعضى گويند: او جسم است و بعضى گويند صورت است، حضرت بمن نوشت: منزه باد آنكه محدود نباشد و بوصف در نيايد، چيزى مانند او نيست. او به چيزى نماند و او شنوا و بيناست.[20]
تنزه خداوند از صفاتی که شایسته او نیست در قرآن کریم ذکر شده است. در بسیاری از آیات در پاسخ افرادی که فرزند دار بودن خداوند را ادعا نموده بودند، ذات خداوند را منزه از این اوصاف دانسته است و می فرماید:
«مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما كانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُون»[21](خدا فرزندى اختيار نكرده و با او معبودى [ديگر] نيست، و اگر جز اين بود، قطعاً هر خدايى آنچه را آفريده [بود] با خود مىبرد، و حتماً بعضى از آنان بر بعضى ديگر تفوّق مىجستند. منزه است خدا از آنچه وصف مىكنند.
همچنین می فرماید: «ورَبُّكَ يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ يَخْتارُ ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحانَ اللَّهِ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُون»[22] (و پروردگار تو هر چه را بخواهد مىآفريند و برمىگزيند، و آنان اختيارى ندارند. منزّه است خدا، و از آنچه [با او] شريك مىگردانند برتر است.) در این آیه مبارکه نیز بر اختیار مطلق خداوند بر آفرینش و تدبیر موجودات و تنزه او از صفات دال بر نقص و سخنانی که مشرکین بیان می کنند، دلالت
می کند. در بسیاری از آیات دیگر نیز ویژگی های والای خداوند و دوری از صفاتی همچون: جسم بودن، شریک داشتن، محدودیت قدرت و ستم گر بودن همراه با واژه «سبحان» به طور صریح بیان شده است.[23] چنین مطالبی در نامه امام به نیشابوری و محمد بن حكيم که ویژگی های مذکور را از خداوند سلب
می نماید، مشهود است. وجود اوصافی همچون: علم بی پایان[24]، احاطه و قدرت نامحدود،[25] بینا و شنوا بودن مطلق و بی بدیل[26] خداوند که در بسیاری از آیات قرآن بدان تصریح گردیده نیز در این نامه ها ذکر شده است.
تمایز شک و یقین در محدوده ایمان و کفر
برترین و بزرگترین فضیلت اخلاقی، ایمان و یقین است. ارزشمندی ایمان تا حدی است که شرط قبولی عبادات بندگان می باشد. قرآن در این مورد می فرماید: «وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا يُظْلَمُونَ نَقِيراً»[27]
آیه مبارکه فوق بیانگر آن است که فرد واجد ایمان در آخرت از پاداشی عظیم برخوردار خواهد بود. همچنین در آیاتی از قرآن کریم تعبیر «درجات ایمان» ذکر شده است: «أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيم»[28]
«مراد از “درجات” در آیه مذکور، مراتب قرب به خداوند است و مراد از “مغفرت” گذشت الهى از گناهان است، و” رزق كريم” نعمتهاى بهشتى است كه نيكان از آن ارتزاق مىكنند، و اين تعبير در چندین آیه از قرآن واقع شده، مانند آيه مبارکه « فَالَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ، وَ الَّذِينَ سَعَوْا فِي آياتِنا مُعاجِزِينَ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَحِيمِ»[29] بنابر این، مراد از” درجات” در جمله «لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ» مراتب قرب و منزلت و درجات كرامت معنوى است زیرا مغفرت و بهشت از آثار مراتب قرب به خداى سبحان و فروع آن است.»[30]
لازمه ایمان، اعتقاد قوی، حقیقی و عشق به پیامبر و اهل بیت اوست. شک و تردید در این امر ناشی از ضعف ایمان و موجب زمینه ای برای عهد شکنی افراد است. چنین تعبیری در مکاتیب امام کاظم مشهود است. حسين بن حكم می گويد: به حضرت موسى بن جعفر (ع) نوشتم و از حال خود او را آگاه كردم كه من در شك افتادهام، و حضرت ابراهيم (ع) به خدا عرض كرد: «پروردگارا بمن بنما چگونه مردهها را زنده ميكنى»[31] و من دوست دارم كه شما (نيز براى رفع شك من) چيزى (از معجزه و دليل امامت) به من نشان دهى، پس آن حضرت به من نوشت: «ابراهيم به راستى مؤمن بود (و عقيده داشت) و ميخواست كه ايمانش را افزون كند، ولى تو در شكى و در شك خيرى نيست. جز اين نيست كه شك تا جايي است كه يقين نيامده و چون يقين آمد شك روا نباشد. به درستى كه خداى عز و جل می فرمايد: «و نيافتيم براى بيشترشان عهدى و دريافتيم بيشترشان را نافرمانان»[32] اين آيه در باره شككننده نازل شده است.»[33]
علامه مجلسى (ره) در این مورد میگويد: «غرض راوى از نقل داستان حضرت ابراهيم (ع) عذرتراشى براى شك خود بوده به اينكه ابراهيم با مرتبه نبوت در باره مردگان در شك بوده و از خدا چيزى براى برطرف كردن شك خود پرسش كرده و آنچه راوى اين حديث سؤال كرده يا معجزه بوده يا دليلى بر امامت و بنا بر اول يا حضرت معجزهاى برايش آشكار كرده و راوى بيان نكرده است يا آن حضرت (ع) مصلحت در آشكار كردن آن نديده يا ميدانسته كه شك او روى وسواس و عناد است و گر نه حجت بر او تمام و حق برايش آشكار شده بود. اما حضرت عذر این فرد برای تردید خود را ابطال كرده است بااين توضیح که ابراهيم شك نداشت … بلكه به جهت ازدياد يقين از خداوند چنین چیزی را طلب نمود و به تعبير ديگر او علم اليقين داشت و خواهان عين اليقين بود ولى تو چنانچه خود اعتراف كردهاى شك دارى و خيرى در آن نيست زيرا هر چه خير است در ايمان است و او به جز با يقين حاصل نگردد.»[34]
همچنین علامه مجلسى (ره) پس از تفسير آيه شريفه «وَ ما وَجَدْنا لِأَكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ ….» می گويد: «شايد تأويل حضرت (ع) به اين امر باز گردد كه خداى تعالى از ايشان بواسطه آن عقلى كه به آنها داده پيمان گرفته كه همان را به كار اندازند، يقين كنند و آن را واگذارند و پس از مشاهده معجزات روشن فاسق شدند و از ايمان بيرون رفتند.»[35]
شفاف سازی جایگاه اهل بیت پیامبر
امام کاظم(ع) طی نامه ای خطاب به يحيى بن عبد اللَّه بن حسن[36] که به خیال خویش حضرت را امر به معروف نموده و در خلال آن به ایشان تهمت زد که همراه با پدران خویش هواپرست و گمراه شده، ادعای حکومت نموده اند و آرزوی خود را به جایی کشانیده اند که خداوند به آنان عطا نکرده است[37] نوشت:
«….نامهات به من رسيد، در آنجا نوشته بودى كه من و پدرم از زمان پيش مدعى (مقام و منصب) بودهايم، در صورتى كه تو چنين ادعائى از من نشنيدهئى.» حضرت در ادامه نامه به آیه قرآن استدلال فرموده و ادامه می دهد: «و خداى تعالى در سوره زخرف می فرمايد«گواهى آنها نوشته شود و مورد بازخواست قرار گيرند» حرصى كه اهل دنيا به دنيا و خواستني هاى آن دارند، تمام خواستههاى آخرت آنها را هم در دنيا تباه كرده است (از اين جهت عبادات و اعمال آخرت خود را هم باغراض دنيوى مشوب مي سازند(چنان كه تو امر بمعروف را به افتراء بر من و انكار حق مشوب ساختى) [38]» این قسمت از نامه ایشان به شفاف سازی جایگاه خاندان پیامبر و عدم توجه آنها به مظاهر دنیوی پرداخته است.
مدلول التزامی نامه امام بیانگر این امر است که اگرچه حکومت، حق اهل بیت پیامبر بوده است اما آنان هرگز به مقامات دنیوی توجه ننموده، هواپرستی و گمراهی در این خاندان جایگاهی نداشته است. استدلال حضرت به آیه سوره مبارکه زخرف دال بر این امر است که گواهی افراد هواپرست که صرفا در جهت مطامع دنیوی گام بر میدارند، در نامه اعمال آنان ثبت و ضبط خواهد شد و جایگاه ائمه متفاوت با این افراد است. مؤید آن سخن خداوند در قرآن کریم است آنجاکه می فرماید: ««إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً»[39] در برخی تفاسیر این مطلب ذکر شده که «كلمهى «إِنَّما» نشانهى اين است كه آيهى شريفه دربارهى يك موهبت استثنايى در مورد اهل بيت (ع) سخن مىگويد و منظور از «يُرِيدُ»، ارادهى تكوينى خدوند است، زيرا ارادهى تشريعى خداوند، پاكى همهى مردم است نه این که فقط شامل اهل بیت پیامبر باشد و مراد از «رجس» هر گونه ناپاكى ظاهرى و باطنى است. مراد از «أَهْلَ الْبَيْتِ» همهى خاندان پيامبر نيست، بلكه برخى افراد آن است كه نام آنان در روايات شيعه و سنّى آمده است. اين گروه عبارتند از: علىّ و فاطمه و حسن و حسين (ع)»[40] و اولاد معرفی شده توسط این بزرگواران، امامان و مصادیق بارز اهل بیت است. طبق مفاد این آیه مبارکه، تهمت یحیی بن عبد الله مبنی بر ادعای نابجای اهل بیت و هواپرستی آنان رد می گردد و نامه امام (ع) این مطلب را منعکس می سازد.
همچنین حضرت در ادامه نامه می فرماید: «و نوشته بودى كه من بواسطه آرزو داشتن آنچه نزد توست (يعنى ادعای امامت) مردم را از تو ميرانم. در صورتى كه اگر راهى را كه تو پيش گرفتهاى مايل باشم، ناتوانى از دانستن روش و كم بصيرتى به دليل جلوگير من نباشد (معرفت و بصيرت من از تو خيلى بيشتر است ولى ميدانم اكنون وقتش نيست) اما خداى تبارك و تعالى مردم را معجونى مركب آفريده و قوائى شگفتآور و غرائزى گوناگون باو عطا كرده استمن دو كلمه در باره انسان از تو ميپرسم، (تا بدانى كه تو بناحق ادعا ميكنى، بمن بگو)عترف در بدن تو چيست؟ و صهلج در انسان كدامست؟ جوابش را بمن بنويس، من بتو سفارش ميكنم و از نافرمانى خليفه برحذرت ميدارم و تو را به فرمانبردارى و اطاعت از وی تشويق ميكنم و دستور ميدهم كه براى خود امانى بگيرى پيش از آنكه در چنگال افتى و از هر طرف گلو گير شوى و از هر سو بخواهى نفس كشى، راهى نيابى تا خدا باحسان و فضل خود و دلسوزى خليفه بر تو منت نهد و خليفه امانت دهد و بر تو مهربانى كند و خويشان پيغمبر(ص) را نسبت به تو [بواسطه تو] حفظ كند، درود بر كسى كه از هدايت پيروى كند «بما وحى رسيده كه عذاب براى كسى است كه تكذيب كند و رو بگرداند.[41]»
امام در این قسمت از نامه اثبات می نماید که امامان دارای علم لدنی و معدن عظیم دانشهای گوناگون و مصداق راسخون در علم اند[42] و برای تثبیت این امر به مخاطب، پرسشی برای وی مطرح می سازد تا او را در مقام تعجیز قرار داده، متوجه جایگاه خاندان رسالت گرداند. علم لدنی امام به گونه ای است که شکست قیام مخاطب را با بصیرت بی همتای خویش به راحتی پیش بینی نموده، در این نامه ذکر می کند و از مخاطب در خواست می نماید که تا دیر نشده از قیام خویش دست بردارد و از هدایت پیروی کند.
امام در پایانِ نامه، قسمت هایی از سوره مبارکه طه را بیان می نماید: «وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى»[43](درود بر آنها كه از هدايت پيروى مىكنند) آیه مبارکه مذکور بیانگر این مطلب است که سلامت در رنجهای دنیا و آخرت از آن كسانى است كه از هدايت الهى پيروى كنند و امام با وقوف به این امر که مخاطب به امر به معروف نیازمند است این آیه را بیان و بلافاصله آیه پس از آن را نیز ذکر می کند: «ِانَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنا أَنَّ الْعَذابَ عَلى مَنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى»[44] (به ما وحى شده است كه عذاب الهى دامان كسانى را كه تكذيب آياتش كرده و از فرمانش سرپيچى نمايند خواهد گرفت)
بیان آیه مذکور مصداق کاربرد نهی از منکر درکنار امر به معروف می باشد که با شدت بیشتری همراه است تا یحیی بن عبدالله را متوجه شرایط حاکم ساخته، به خود آورد. نامه حضرت در این قسمت، بیانگر واقعیتی است که با بهره گیری از آیات وحی، باید به صورت صریح گفته شود.
تقوای الهی و سفارش به آن
لزوم رعایت تقوا و سفارش دیگران به آن از مواردی است که در قرآن کریم بر آن تاکید شده و انسانها مامور به آن می باشند.[45] علاوه بر رعایت تقوا سفارش آن به یکدیگر در آیات قرآن با عناوینی همچون: «تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْر»[46] از ویژگی های مومنان واقعی معرفی شده است. امام کاظم(ع) در خلال نامه به یحیی بن عبد الله بر این مطلب صحه می نهد و او را به تقوای الهی سفارش می نماید و می فرماید: «از جانب موسى پسر [ابى] عبد اللَّه جعفر و هم پسر على (بن ابى طالب) كه هر دو در بندگى و اطاعت خدا شريكند به سوى يحيى بن عبد اللَّه بن حسن. اما بعد همانا من تو را و خودم را از خدا بيم ميدهم و تو را از عذاب دردناك و عقاب سخت و كيفر كاملش آگاه ميسازم و تو و خودم را به تقواى خدا سفارش ميكنم، زيرا تقوا موجب زينت سخن و پابرجائى نعمتهاست»[47]
در این قسمت از نامه، حضرت، مخاطب را از کیفر عذاب دوزخ بیم داده، وی را به تقوای الهی سفارش می نماید. رسالت پیامبر اکرم همچون سایر پیامبران نیز چنین بود که مردم را به تقوای الهی سفارش کرده، آنان را از عذاب دوزخ که جایگاه عصیانگران است بر حذر می داشتند و امام در این نامه به این مطلب اشاره نموده است. برخی از مهمترین آثار تقوا را پس از سفارش رعایت آن تحت عنوان«زینت سخن، تثبیت و پایداری نعمت ها» به مخاطب اعلام می نماید. چنین تعبیری از تقوا در آیات وحی نیز ذکر شده است:
«لكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها نُزُلًا»[48] (ولى كسانى كه پرواى پروردگارشان را پيشه ساختهاند باغهايى خواهند داشت كه از زير [درختانِ] آن نهرها روان است. در آنجا جاودانه بمانند [اين] پذيرايى از جانب خداست، و آنچه نزد خداست براى نيكان بهتر است.)
«… وَ اتَّقَوْا لَكَفَّرْنا عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَأَدْخَلْناهُمْ جَنَّاتِ النَّعِيم»[49] (اگر اهل كتاب ايمان بياورند و پرهيزگارى كنند، گناهانشان را خواهيم زدود و آنها را به بهشت هاى پرنعمت داخل خواهيم كرد.)
همچنین در برخی از آیات قرآن کریم، رعایت تقوای الهی موجب نجات انسان ها، آسان شدن امور، بخشش گناهان، بزرگ داشت و جاودانی شدن پاداش برای فرد متقی معرفی شده است[50]. بنابراین تعبیر تثبیت نعمت ها و زینت کلام در نامه امام کاظم(ع) بی ارتباط با این آیات نیست.
نتیجه گیری
از مجموعه مکاتیب امام کاظم می توان به مطالب زیر دست یافت:
ü امام با توجه به شرایط حاکم بر شیعه، در حد وسیعی به تبلیغ دین و ترویج مذهب امامیه در قالب نامه هایی که حاوی نکات ارزشمند عقیدتی و اخلاقی بود پرداختند.
ü نامه های بیانگر توحیدذاتی و صفاتی خداوند منعکس کنند مبانی کلامی مذکور در آیات وحی است که در عین اختصار ، انتقال دهنده مقصود شارع به دیگران است.
ü امر به معروف و نهی از منکر از شیوه های به کار گرفته شده در قرآن است که در سراسر مکاتیب امام کاظم(ع) مشاهده می شود.
ü شفاف سازی جایگاه اهل بیت که شان والای آنها در آیات قرآن به معنای اختصاص پاکی و پاکدامنی و انتخاب ویژه آنان توسط خداوند به عنوان هدایتگران پاک سیرت عبارة اُخرای نامه بیانات امام کاظم است که در قالب مکاتیب ایشان تبلور یافته است.
صفحات: 1· 2
آخرین نظرات