سحرگاه 15 خرداد 1342، امام خمینی دستگیر و به تهران اعزام و زندانی گردید. انتشار این خبر، قیام بزرگ و خونین 15 خرداد را سبب شد. بسیاری از عناصر مؤثر نهضت، دستگیر و به زندانها یا تبعیدگاهها گسیل شدند. اعتراضات مردم، علما و مراجع وقت باعث شد تا حبس امام به حصر تبدیل شود. در 18 فروردین 1343 امام خمینی آزاد شده به قم منتقل گشت. رژیم بر این گمان بود که سرکوبیهای اخیر زمینۀ سازش و سکوت را فراهم ساخته است. در روز چهارم آبان 1343، رهبر انقلاب ـ با اعلام قبلی ـ نطقی بسیار تند و افشاگرانه علیه تصویب لایحۀ کاپیتولاسیون (قانون مصونیت نظامیان و اتباع امریکا در ایران) ایراد نمود.
در پی این افشاگری که رژیم سخت از آن به وحشت افتاده بود در بامداد 13 آبان 1343 صدها کماندوی مسلح، منزل امام را در قم به محاصره در آوردند و حضرت امام را از منزل مستقیماً به فرودگاه مهرآباد بردند و از آنجا به کشور ترکیه تبعید کردند. حدود یک سال بعد در 13 مهر 1344، امام خمینی مجبور به ترک ترکیه و عزیمت به عراق گردیدند و از آن پس سالهای تبعید را در همان کشور (در نجف اشرف) به سر بردند.
سخت ترین ادوار زندگی امام، ایام اقامت ایشان در عراق است. آنچه بر حوزۀ نجف سایه افکنده بود، بی تفاوتی آشکار نسبت به وضع اسف انگیز جهان اسلام ـ در آن روزها ـ بود. واقعیت تلخ و گزنده ای، به وضوح، عریان شد: اینک تنها رژیم شاه نبود که به مقابله با نهضت امام برخاسته بود بلکه جبهه ای گسترده از کارشکنی مقدس مآبهای مرتجع از یک سو و فشارهای متناوب دولت های وقت عراق از دیگر سو نیز فراروی امام بود.
تغییر شیوۀ مبارزه اجتناب ناپذیر می نمود، ایجاد کانونی از معتقدان به انقلاب در حوزۀ نجف، و تغذیۀ فکری و برقراری ارتباط با پیشگامان نهضت در ایران، مهم ترین وظیفه بود. تغییر نگرش کسانی که طی سالها، مهارت خویش را در محدودۀ احکام عبادی و فردی اسلام به کار گرفته، با انواع دسیسه های دشمنان و توجیهات دوستان از حکومت و سیاست دور نگهداشته شده بودند، کاری بس دشوارتر از قیام در برابر یک رژیم بود. اینچنین بود که امام خمینی به روشنگریهای خود ادامه داد. مبانی حکومت اسلامی، برای نخستین بار، در شرایط جدید حوزه های دینی، تدریس و منتشر شد. با همت یاران امام ـ در داخل و خارج ـ هر روز بر هواداران قیام 15 خرداد بین مردم ایران و دانشجویان ایرانی مقیم خارج از کشور افزوده می شد.
شاه ـ کماکان ـ با خود کامگیهای موروثی و اکتسابی، حکومت پلیسی را در بدترین شکل آن بر مردم ایران تحمیل می کرد. با سلب آزادی ملت، آنچنان امنیتی در ایران برای بیگانگان فراهم آمد که این کشور جولانگاه 60 هزار مستشار نظامی امریکا و هزاران تن از مأموران امنیتی و کارشناسان سیاسی و جاسوسان امریکا، دولتهای غربی و اسرائیل شده بود. با استفاده از درآمد تولید 6 میلیون بشکه نفت در روز، مراکز جاسوسی و پایگاههای متعدد استراق سمع و موشکهای فونیکس و ابزارهای پیشرفته ایجاد شد و با پول ملت ایران، برای حفاظت از منافع «ناتو» و امریکا در مقابل شوروی و بلوک شرق، عملاً زرادخانه های عظیم به وجود آمد. بدین ترتیب بخشی از نظم و امنیت منطقه ای دلخواه بلوک غرب، در مقابل کشورهای کمونیستی، به بهای هدم استقلال ایران فقر و رو به تزاید ملت و غارت سرمایه های ملی، و نیز ریخته شدن خون سربازان ایرانی در جنگ با چریکهای ظفار و مرزهای لبنان و اسرائیل، تأمین می شد.
داستان جنایتها و شکنجه های سازمان امنیت شاه (ساواک) آنچنان غم انگیز، گسترده و مکرر بود که در همان ایام گوشه هایی از اخبار آن به گوش جهانیان رسید. جشنهای 2500 سالۀ شاهنشاهی با حضور صدها تن از سران و مقامات کشورهای خارجی و با صرف صدها میلیون دلار، در حالی برگزار شد که هنوز اکثریت روستاها از داشتن جادۀ ارتباطی و امکانات اولیۀ زندگی محروم بودند و حلبی آبادهای وسیع در غرب، جنوب و شرق تهران منظره ای تلخ و دلخراش پدید آورده بودند.
روند ستم ـ بی وقفه ـ ادامه داشت و غارت منابع نیز روز به روز در حال گسترش بود، تا خلیخ فارس برای تردد کشتیهای نفتی و جنگی اعضای پیمان ناتو امن تر شود و رقیب آنان در منطقه کنترل گردد.
در سال 1976 برابر با 1355، جیمی کارتر از حزب دموکرات امریکا بر مسند ریاست جمهوری تکیه کرد. وی با شعار «حقوق بشر» استراتژی امنیت ملی امریکا را در جنگ روانی و وارد ساختن فشارهای بیشتر بر اتحاد جماهیر شوروی و زمینه سازی برای گرفتن امتیاز در جریان مذاکرات «سالت 2» ترسیم می نمود. نخستین گام کارتر، انجام اصلاحاتی در نوع رفتار حکومتهای وابسته به امریکا در مناطق مختلف جهان بود[5].
ایران، به لحاظ موقعیت حساس ژئوپولتیک و نیز وابستگیهای بیشترش به امریکا، در صدر لیست قرار داشت؛ به ویژه آنکه امریکا از بیماری بی علاج شاه و در پیش بودن دوران انتقال سلطنت به پسرش، و نارضایتی های عمومی در حال انفجار مردم ایران آگاه بود. شاه برخلاف میل باطنی و علیرغم روحیۀ خود مدارانه اش، ناگزیر به برخی اصلاحات دست یازید. امیرعباس هویدا، پس از 14 سال صدارت، در 12 مرداد 1356 از کار برکنار شد و منصب وی به جمشید آموزگار، تکنوکرات تحصیل کرده امریکا، سپرده شد.
آخرین نظرات