سعيد عطاران
قرآن ماندگارترين اثر آسمانى و جاودانهترين كتابى است كه خداوند به منظور هدايت بشر بر قلب شريفترين بندهاش محمد بن عبداللّه (ص) نازل فرمود.جاودانگى اين كتاب بزرگ آسمانى، اقتضاى اين را دارد كه دربردارنده عميقترين و سودمندترين و جذابترين نسخههاى هدايت باشد.
قرآن ناطق امام على بن ابى طالب (ع) در وصف قرآن چنين مىفرمايد:
«ثم أنزل عليه الكتاب نوراً لاتطفأ مصابيحه و سراجاً لايخبوتوقده و بحراً لايدرك قعره و منهاجاً لايضلّ نهجه و شعاعاً لايظلم ضوؤه و فرقاناً لايخمد برهانه و تبياناً لاتهدم أركانه و شفاءً لاتخشى اسقامه…»(1)
سپس قرآن را بر او نازل فرمود. قرآن نورى است كه خاموشى ندارد، چراغى است كه درخشندگى آن زوال نپذيرد، دريايى است كه ژرفاى آن درك نشود، راهى است كه رونده آن گمراه نگردد، شعلهاى است كه نور آن تاريك نشود، جدا كننده حق و باطلى است كه درخشش برهانش خاموش نگردد، بنايى است كه ستونهاى آن خراب نشود، شفا دهندهاى است كه بيمارىهاى وحشتانگيز را بزدايد.
بى شك هدايتگرى اين چنين، شايستگى اطاعت و پيروى را دارد و بر هر انسان هوشمند و صاحب نظرى فرض است كه پيروى از برترين راهنما نموده و حياتبخشترين پيامها را دريافت كرده و در قلم و علم و عمل بالاترين بهرهها را كسب نمايد.
در اين نوشتار كوشيدهايم تا با استمداد از اين اثر جاودانه آسمانى و آخرين سروش هدايت و رحمت الهى، مقوله تبليغ دين را با محوريت ويژگىهاى تبليغى رسول مكرم اسلام(ص) و از رهنمودهاى قرآن در اين زمينه بهرهمند گرديم.
تبليغ، يكى از موضوعاتى است كه در جاى جاى قرآن به آن اشاره شده است. موضوعاتى نظير جايگاه و اهميت تبليغ دين، ويژگيهاى تبليغ دينى، شيوههاى تبليغ دينى، سوژههاى تبليغ دينى، صفات مبلّغ و دهها موضوع ديگر از عناوينى است كه قرآن به آنها پرداخته است و هر كدام از آنها شايسته تأمل و دقت است وبر هر مبلغى لازم و ضرورى است پيش از اقدام به تبليغ از سخن و رأى قرآن دراين باره آگاهى يافته تا تبليغ او به نيكوترين وجهى انجام گرفته و به نتايج سودمندى دست يابد.
از آنجا كه آخرين سفير الهى خود، نخستين مبلغ فرامين انسان ساز و حيات آفرين قرآن است و آن يگانه همه دورانها در اين راه با همه سرمايه بذل جهد فرمود، بى شك آن حبيب اللّه تمام عيار مبلّغ بود و آنچه كه انجام داد، اجراى دقيق فرمان الهى بود و سزاوار است كه به او كه امام مبلغان و مقتداى رسولان است اقتداء كرده و آنچه را كه او در صحنه عمل به انجام آن اهتمام ورزيده، نصب العين خويش قرار داده و در مكتب او به تعليم آداب تبليغ بپردازيم.
در سراسر قرآن، آيات بسيارى به چشم مىخورد كه چگونگى تبليغ پيامبر عظيم الشأن اسلام حضرت ختمى مرتبت را باز فرموده و فراز و نشيبهاى اين امر خطير را به آنحضرت ارائه فرموده است.
و از آنجا كه در قرآن وظيفه دعوت به خداوند، به رسول مكرمش و هركه به تبعيّت از او اين وظيفه را برعهده مىگيرد، نسبت داده است، بر آن شديم تا اشارهاى به فضايل و سجايا و مكارم اخلاقى آن بزرگوار در راستاى امر تبليغ با محوريت قرآن داشته باشيم.
در قرآن خطاب به رسول خدا(ص) مىفرمايد:
«قل هذه سبيلى ادعوا الى اللّه على بصيرةٍ انا و من اتبعنى».(2)
بگو (اى رسول ما) اين راه من است و من بر اساس بصيرت و هر كسى كه از من تبعيت مىكند بسوى خداوند دعوت مىكنيم.
علامه طباطبايى در ذيل اين آيه شريفه مىفرمايند: مراد از «أنا و من اتبعنى» اين است كه بار اين دعوت تنها به دوش من نيست بلكه بدوش كسانى هم كه مرا پيروى كردهاند هست. پس با اين جمله دعوت را توسعه و تعميم داده و مىفهماند با اينكه راه راه رسول خدا(ص) است ليكن بار دعوت به آن تنها بدوش آن جناب نيست.(3)
و نيز در ذيل آيه شريفه «واشركه فى امرى»(4) به اين نكته اشاره فرمودهاند كه منظور از شريك در اينجا شريك در امر تبليغ دين است كه اين امر وظيفه تمام كسانى است كه به نبى ايمان آورده و چيزى از دين ياد گرفته و بر هر عالمى تبليغ جاهل واجب است.(5)
با توجه به اين تفسير و برداشت، هم مىتوان خطير بودن و اهميت فوق العاده امر تبليغ و دعوت به سوى خداوند را فهميد چرا كه آنان كه اين وظيفه را به عهده گرفتهاند بى شك وظيفه رسول خدا(ص) را بعهده گرفتهاند و بر آنان است كه خود را از هر جهت به آن بزرگوار شبيه ساخته و در اين راستا از شيوه و سيره آن حضرت پيروى نمايند و هم اينكه مهمترين ويژگى يك مبلغ را بصيرت و آگاهى در دين و دعوت و تبليغ بر مبناى بصيرت قرار داده است.
1- بصيرت
خداوند دعوت رسولش را به سوى خود يك دعوت مبتنى بر آگاهى و بصيرت معرفى فرموده است به اين معنا كه يك دعوت كننده خود بايد به راه و هدفى كه ديگران را به سوى آن فرا مىخواند، آگاهى و اطلاع كامل داشته باشد.
اگر يك مبلغ خود را به زينت دانش با پشتوانه قوى عمل بيارايد، بى شك در انجام اين رسالت موفق گرديده و الّا تبليغ از سر بىاطلاعى و يا كم اطلاعى چه بسا مضرّات و آسيبهاى غير قابل جبرانى داشته باشد، اما آنچه كه از واژه «بصيرت» مراد است، چيزى است فراتر از آگاهى و علم بطوريكه در معناى واژه «بصيرة» گفتهاند: بصيرت معرفتى است كه بوسيله آن بين حق و باطل در دين و دنيا تميز داده شود.(6) و از آنجا كه اين معنا يعنى تميز بين حق و باطل در قرآن از آثار تقوى به شمار آمده: ان تتقوا اللّه يجعل لكم فرقاناً(7) ضرورى بنظر مىرسد براى دست يابى به اين ويژگى يك مبلغ بايد از تقواى لازم در اين زمينه برخوردار باشد.
پس آنچه براى يك مبلغ لازم و ضرورى است علاوه بر علم و آگاهى، بصيرت داشتن است يعنى داراى يك ويژگى باشد كه به آن حق را از باطل تشخيص داده و در دعوتش راه بيراهه طى ننمايد و باطل را بجاى حق نگرفته باشد.
اگرچه بصيرت به معناى ديدن با چشم سر هم آمده ولى بين نگاه كردن با چشم سر و نگاه عميق با چشم دل تفاوتى است كه رسول خدا به آن اشاره فرموده است:
«ليس الاعمى من يعمى بصره، انما الأعمى من تعمى بصيرته.»(8) نابيناى واقعى كسى است كه چشم دل او نابينا باشد.
امام على(ع) نيز دراين باره فرمودهاند: «نظر البصر لايجدى اذا عمى البصيرة.»(9) اگر چشم دل كور شد، بينايى چشم سرفايدهاى ندارد.
پس مهم اين است كه چشم دل باز باشد و انسان با چراغ معرفت راه را از بيراهه تشخيص دهد چرا كه: فاقد البصيرة سىء النظر.(10) انسان بىبهره از بصيرت نظرات و گرايشات نيكويى ندارد.
از امام صادق(ع) روايت شده است كه فرمود: عمويم عباس داراى بصيرتى نافذ و ايمانى محكم و پايدار بود. با توجه به معناى بصيرت و احاديث ذكر شده مىتوان سرّ توصيف امام صادق(ع) حضرت عباس را به داشتن بصيرت نافذ فهميد چرا كه تمام حركات و سكنات حضرت ابوالفضل حاكى از وجود اين وصف در حد اعلى در آن بزرگوار است و اوج اين بصيرت را در ردّ امان نامه شاهديم.
رسول مكرم اسلام نه تنها در دوران بيست و سه سال رسالتش همواره برخوردار از اين فضيلت بودند بطوريكه در تمامى فراز و نشيبهاى اين دوران پرماجرا و پرتلاطم نمادهاى آشكارى از بصيرت آن بزرگوار را مىبينيم، در جنگ و صلح، در امور داخلى و بين المللى، در برخوردهاى فردى و اجتماعى، در ارتباط با گروههاى مختلف دشمنان چه مشركين و چه كفار و چه منافقين رفتار آن بزرگوار توأم با بصيرت و از سر بصيرت است، آن بزرگوار در دوران قبل از رسالتش نيز از اين ويژگى بهرهمند هستند، در وقايع و حوادث مختلف چون قرار دادن حجر الأسود بر جاى آن، كه با بصيرت و نيك انديشى از يك جنگ بزرگ و خونريزى جلوگيرى فرمود.
2- شرح صدر
شرح صدر در ميان صفات رسول خدا از برجستگى خاصى برخوردار است بگونهاى كه مىتوان اين صفت را منشأ بسيارى از صفات ديگر دانست و مىتوان ريشه استقامت و پايدارى در هدف اخلاق نيكو و مهربانى و عطوفت، تواضع و فروتنى، مردمدارى و…هم را در اين ويژگى مهم دانست.
شرح صدر به معناى گشادگى سينه و داشتن ظرفيت وسيع و تحمل و حوصله فراوان داشتن است و كسى كه برخوردار از اين صفت است دلتنگى و دلگيرى از او بر طرف شده داراى تحمل و با حوصله مىشود، ضيق صدر موجب كم ظرفيتى و تحيّر در تصميم و درماندگى در كار مىشود. آن كه سينهاش تنگ است توان اداى حق را ندارد چه از اميرمؤمنان نقل شده است كه آن حضرت فرمود: من ضاق صدره لم يصبر على اداء الحق(11) كسى كه سينهاش تنگ شد بر اداى حق تاب نياورد.(12)
آنگونه كه از بررسى آيات بدست مىآيد اين است كه شرح صدر از اصلىترين اركان انجام رسالت است. در جريان حضرت موسى هنگامى كه خداوند به او مىفرمايد تا به نزد فرعون رفته و او را از ظلمت خارج كرده و به راه رستگارى و فلاح دعوت نمايد در مقابل، حضرت موسى از خداوند درخواست شرح صدر مىكند «قال رب اشرح لى صدرى،(13) خدايا به من گشادگى سينه عطاكن» كه گويى اعطاى شرح صدر همان و توفيق در كار همان است پس از آيه فوق اينگونه از زبان حضرت موسى نقل شده است و «يسّر لى امرى.»(14)
و شايد به همين دليل باشد كه رسول مكرم اسلام بخاطر اهمّيت فوق العاده وظيفه رسالتش پيشتر از اينكه اين موضوع را از خداوند تقاضا نمايد خداوند آن را به او ارزانى داشته و او را به اين نعمت متنعم فرموده بود: «الم نشرح لك صدرك، آيا ما سينه تو را گشاده قرار نداديم.»
و در اين باره حديثى رسيده است كه ابن عباس از پيامبر نقل مىكند كه پيامبر(ص) فرمود: من تقاضايى از پروردگارم كردم و دوست مىداشتم اين تقاضا را نمىكردم عرض كردم خداوندا پيامبران قبل از من بعضى جريان باد در اختيارشان قرار دادى، و بعضى مردگان را زنده مىكردند، خداوند به من فرمود: آيا تو يتيم نبودى پناهت دادم؟ گفتم آرى، فرمود: آيا گمشده نبودى هدايتت كردم؟ عرض كردم: آرى، اى پروردگار! فرمود: آيا سينه تو را گشاده و پشتت سبكبار نكردم؟ عرض كردم: آرى اى پروردگار!(15)
اين نشان مىدهد كه نعمت «شرح صدر» ما فوق معجزات انبياء است و بى شك اعجاز اين امر در مطالعه زندگى پيامبر اكرم(ص) از هنگام بعثت تا پايان زندگى پرافتخار و مباركش آشكار مىگردد و اين ميزان شرح صدر در برابر آن مشكلات و فراز و نشيبها جز به تأييد الهى امكانپذير نيست.
از نقطههاى بسيار درخشان زندگى پيامبر اسلام اين است كه بر خلاف برخى از انبياء كه در موقعيتهايى چند كه سختيهاى بار رسالت بر دوش آنان سنگينى مىنمود و توان مقاومت بيش از آن نداشتند بر امت خويش خشم گرفته از خداوند طلب نزول عذاب بر آنان را مىكردند، او، آن سايه رحمت و…الهى هيچگاه اين تقاضا را نكرد و هيچ در عذاب خواهى كوشش نكرد و اين نبود مگر به خاطر داشتن شرح صدر كه خداوند از سر امتنان به او ارزانى داشته بود. و با شرح صدر، امر خطير رسالت الهى بر او آسان گشت و به فرموده خودش با شرح صدر نورى در وجود او قرار داده شد.(16) كه تا افقهاى دور دست را هموار و آشكار مىديد.
از «الم نشرح» و چشمش سرمه يافت
ديد آنچه جبرئيل آن بر نتافت(17)
3- اخلاق پسنديده
پيامبر اسلام در قرآن كريم به عنوان انسانى كه داراى اخلاقى عظيم است ستوده شده: «انك لعلى خلق عظيم،(18) تو اى پيامبر، سجاياى اخلاقى عظيمى دارى.»
راغب مىگويد: خلق چه با فتحه و چه با ضمه خاء به يك معناست. ولى استعمال بيشتر به اين صورت است كه با فتحه به معناى صورت ظاهر و قيافه و هيئت است كه با چشم (و بصر) ديده مىشود. و با ضمه به معناى قوا و سجاياى اخلاقى است كه با بصيرت احساس مىشود و مراد از «خلق» در آيه شريفه، اخلاق و سجاياى اخلاقى پيامبر عظيم الشأن اسلام است.
اين آيه هرچند به خودى خود حسن خلق رسول خدا(ص) را مىستايد و آن را بزرگ مىشمارد ليكن با در نظر گرفتن سياق آيه، اخلاق پسنديده اجتماعيش را بخصوص مورد نظر دارد. اخلاقى كه مربوط به معاشرت است از قبيل استوارى بر حق، صبر در مقابل آزار مردم و خطاكاريهاى اراذل و عفو و اغماض از آنان، سخاوت، مدارا، تواضع و امثال اينها.
خداوند پيامبر را به چنين صفاتى ستوده است و اين صفات را پيامبر در ارتباط با مردم برخوردار است يعنى از جايگاه شخصى كه رساننده پيام الهى و دعوت كننده به سوى خداوند است بايد داراى اين صفات باشد پس هر كس اين وظيفه را به عهده مىگيرد نيز بايد داراى اين صفات باشد يعنى در معاشرت با مردم داراى اخلاقى نيكو و در مقابل كجرويها، بر حق پافشارى نمودن و در مقابل آزار مردم صبر كردن و از خطاها چشم پوشى نمودن و سخاوتمند بودن و مدارا كردن و متواضع بودن و…
اينها بخشى از مجموعه فضائل و محاسن اخلاقى رسول بزرگوار اسلام (ص) است كه از او شخصيتى اين چنين برجسته ساخته كه عنصر اخلاق نيكوى او از اركان موفقيت او در اين راه سخت و دشوار است. پس اگر جامعهاى چون جامعه پيامبر در بدو دعوت وجود داشته باشد كه بخشى از رذائل چنان رسوخ و نفوذى در شخصيت انسانها پيدا كرده بود كه تصور زائل شدن آنها امرى بعيد و بلكه محال مىنمود(19) ولى هنگامى كه انسانى بزرگ چون محمد بن عبداللّه (ص) در برخورد با آن جامعه داراى آن صفات پسنديده است مىتواند در زمانى نه چندان طولانى صفات برجسته انسانى را جايگزين رذائل اخلاقى نمايد و جامعه نمونه و قابل عرضه به جهان بسازد پس بايد از او آموخت كه چگونه با برخوردارى از اخلاقى عظيم در اين راه ثابت قدم و استوار بسوى هدف متعالى حركت كرد و هيچ مانعى از صدها مانع كه دشمنان بر سر راه دعوت و تبليغ او قرار داده بودند، او را از هدف باز نداشت.
4- نرم خوئى و ملاطفت
از ديگر صفات كه پيامبر در قرآن به آن هم وصف و هم توصيه شده است، نرم خوئى و مهربانى و دورى از تندخويى است.
«فبما رحمة من اللّه لنت لهم و لو كنت فظاً غليظ القلب لانفضّوا من حولك فاعف عنهم و استغفرلهم.»(20) (اى رسول) رحمت خدا تو را با خلق مهربان و خوشخوى گردانيد و اگر تندخو و سخت دل بودى مردم از گرد تو متفرق مىشدند. پس از آنان درگذر و از خدا بر آنها طلب آمرزش كن، در جامعهاى با انسانهائى تندخو و داراى اخلاقى درشت كه هيچ نشانى از رحمت و ملاطفت و گذشت ديده نمىشود پيامبر اسلام مأمور به داشتن اخلاقى نرم و صبر بر بدخوئى و گذشت از ناسپاسىها مىشود. چرا كه اگر پيامبر و هر شخصى كه وظيفه هدايت و جذب انسانها به سوى طريق الى اللّه را به عهده دارد، درشت گو و سخت دل باشد زمينه هدايت كه حلقه زدن به گرد شمع وجود او و بهرهمندى از راهنمائيها و نصايح اوست مهيا نشده و آنانى كه در اطراف او هستند با مشاهده چنين صفاتى از اطراف او دور مىشوند.
به نقل مفسرين اين آيات پس از حادثه «احد» نازل شد كه حوادث تلخى چون فرار مسلمانان و تنها گذاشتن پيامبر در ميدان جنگ و مقاومت شخص پيامبر به همراه عده معدودى و مجروح شدن وجود مقدس رسول خدا(ص) روى داد و برسختىهايى كه در اين حادثه بر پيامبر و ياران نزديكش رسيد، اشاره شده است. در چنين موقعيتى،هنگامى كه خطاكاران خدمت پيامبر رسيدند و از آن پيامبر رحمت و مغفرت عذرخواهى نمودند، پيامبر امر شدند به اينكه از آنها درگذرد و براى آنان طلب مغفرت نمايد. چرا كه اگر تو با آنان به نرمى رفتار نكنى و در سخنانت به آنان تند و خشن باشى و يا اينكه نسبت به آنان سخت دل و بيرحم باشى، آنان از اطراف تو پراكنده شده و زمينه براى هدايت آنان فراهم نمىشود و غرض و هدف بعثت هر آينه نقض گرديده و انسانهايى كه بايد به سوى تو آمده و گوش جان به سخنان حيات بخش تو دهند از اطراف تو پراكنده گرديده و تو از هدف باز مىمانى.
هنگامى كه در حادثهاى سخت چون «احد» كه خسارات فراوانى به لشكر اسلام و شخص پيامبر از ناحيه دشمنانش و بخاطر كوتاهى دوستانش وارد شد و در عين حال پيامبر مأمور به داشتن اخلاقى اينگونه است بى شك تحمل سختىها و مدارا و ملاطفت با مردم در حوادث ديگر، از مهمترين و ضرورىترين وظايف يك مبلّغ است.
آيات ديگر نيز در قرآن هست كه به اين ويژگى پيامبر اشاره دارد كه ذكر برخى از آنها خالى از بهره و لطف نيست.
در آخرين آيات سوره توبه مىفرمايد:
«لقد جاءكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتّم حريص عليكم بالمؤمنين رئوف رحيم.»(21)
در اين آيه كلمات و عباراتى بكار رفته است كه شدت علاقه پيامبر به مردم و نهايت دلسوزى او را نسبت به تمام انسانها اعم از كافر و مؤمن بيان مىكند.
اگر از عبارت «من انفسكم» كه در بردارنده معانى لطيفى در اين باره است، بگذريم و توضيح آنرا به بخش «مردمى بودن» رسول خدا(ص) موكول كنيم، اما عبارات ديگر حاوى معانى عاطفى و اخلاقى بلندى است، عزيز عليه… هرگونه ناراحتى و زيان و ضررى به شما برسد براى او سخت ناراحت كننده است يعنى او نه تنها از ناراحتى شما خشنود نمىشود بلكه بىتفاوت هم نخواهد بود. او به شدت از رنجهاى شما رنج مىبرد و حريص عليكم(حرص) در لغت به معنى شدت علاقه به چيزى است، و جالب اينكه در آيه مورد بحث به طور مطلق مىفرمايد:
بر شما حريص است نه سخنى از هدايت به ميان مىآورد و نه از چيز ديگر، اشاره به اينكه به هرگونه خير و سعادت شما و به هرگونه پيشرفت و ترقى و خوشبختيتان عشق مىورزد.(22)
در دو عبارت «عزيز عليه ما عنتّم» و «حريص عليكم» از آنجا كه هيچگونه قيدى در كار نيست اين معنا فهميده مىشود كه سخت بودن مشكلات افراد بر شخص رسول اللّه و اينكه نسبت به آنان حريص است و بدنبال سعادت آنهاست، اختصاصى به افراد مؤمن ندارد و دليل ديگر اين است كه پس از اين جملات مىفرمايد بالمؤمنين رئوف رحيم، يعنى آن عبارات سابق درباره تمام افراد بود و اين عبارت در خصوص مؤمنين است.
پس مستفاد از اين آيه اين است كه پيامبر اسلام در مقام دلسوزى و مهربانى نسبت به تمام انسانها اينگونهاند همانگونه كه آيه «و ما ارسلناك الاّ رحمة للعالمين»(23) اشاره به اين معنا دارد. گرچه نسبت به مؤمنين و افرادى كه به حق ايمان آورده و تسليم اوامر الهى شدهاند رأفت خاصى دارند.
از آيات ديگر كه بر اين معنا دلالت دارد آيه سوم سوره شعراء است: رسول خدا آنقدر به حال انسانها دلسوزى مىفرمودند و براى سعادت و هدايت آنان تلاش مىفرمودند كه در اين آيه اينگونه خطاب شدند: شايد تو از اينكه (مشركان) ايمان نمىآورند، جان خود را تباه سازى: «لعلّك باخع نفسك الّا يكونوا مؤمنين»(24)
بى شك دلسوزى و به رنج آمدن از سختى و رنج ديگران در رسول خدا(ص) در حدّ و اندازهاى معمولى نبوده كه خداوند اينگونه خطاب به او مىفرمايد. پس مىتوان نتيجه گرفت كه هدايت و دعوت انسانها به راه حق و سعادت يك وظيفه صرف نيست بلكه عاشقانهترين كار براى كسى است كه در اين وادى گام مىنهد و حقيقتاً بايد به اين معنا اينگونه نگريست كه هدايت و به راه كشاندن يك فرد، مساوى با زنده نمودن اوست سخن از حيات يك شخص و يك جمع است، انسان به آن ميزان كه نسبت به نجات يك غريق و گرفتارى كه جسم او در معرض خطر و هلاكت است مكث و درنگ را روا نمىداند بايد نسبت به دعوت او به راه حق سر از پاى نشناخته و در اين راه تمام توان و تلاش خود را صرف نمايد. چرا كه حيات واقعى در هدايت به راه سعادت و موفقيت در اين راه است: «يا ايها الذين آمنوا استجيبوا للّه وللرسول اذا دعاكم لما يحييكم.»(25)
دعوت رسول خدا و هر دعوت كنندهاى به سوى خداوند، دعوت به حيات و زندگى و دورى از مهالك است. و البته شايسته خواهد بود در اين راه هيچ مانعى شخص دعوت كننده را از هدفش باز ندارد.
روايات بسيارى در وصف نرم خوئى رسول مكرم اسلام(ص) رسيده است. در اينجا به ذكر روايتى در اينباره مىپردازيم: از اميرالمؤمنين نقل شده است كه فرد يهوديى چندين دينار از رسول خدا مطالبه كرده بود و پيامبر در جواب او فرمودند: اكنون چيزى ندارم تا به تو بدهم. يهودى در جواب گفت: من تو را رها نمىكنم تا طلب مرا به من بازپس گردانى. اين شخص پيامبر را در مكانى محبوس كرده و مجبور نموده تا در همانجا بماند. پيامبر نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء و صبح را در همان جا بجاى آورد ولى آن شخص او را رها نكرد. اصحاب رسول خدا(ص) مرد يهودى را تهديد كرده و وعده مجازات دادند. ولى رسول خدا(ص) آنان را از اين كار منع فرمود و آنان در جواب گفتند: اين مرد اينگونه شما را حبس كرده است. پيامبر(ص) در جواب فرمود: خداوند مرا مبعوث نكرده است تا اينكه كسى را كه در ذمّه اسلام است و غير او را ظلمى كنم. اين يهودى در لحظات اوليه روز مسلمان شد و شهادتين بر زبان جارى كرد.(26)
انس میگويد: من مدت ده سال در خدمت رسول خدا(ص) بودم. در طول اين مدت هيچگاه پيامبر به من كوچكترين توهينى نكرد و هيچگاه به من درباره كارى كه انجام داده بودم نفرمود چرا انجام دادى و درباره امرى كه آن را ترك كرده بودم نفرمود: چرا ترك نمودى.(27)
="color: #ff00ff;">منبع:مرکز تعلیمات اسلامی واشنگتن
پىنوشتها:
1. نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 198.
2. سوره يوسف، آيه 108.
3. الميزان، ج 11، ص 277.
4. سوره طه، آيه 32.
5. الميزان، ج 14، ص 147.
6. التبيان، ج 6، ص 205.
7. سوره انفال، آيه 29.
8. كنزالعمال، ح 1220 به نقل از ميزان الحكمة.
9. غررالحكم.
10. غررالحكم.
11. كنزالفوائد، ج 1، ص 278.
12. سيره نبوى، مصطفى دلشاد تهرانى، دفتر سوم، ص 149.
13. سوره طه، آيه 25.
14. همان، آيه 26.
15. الميزان، ج 20، ص 314.
16. هنگامى كه آيه الم نشرح نازل شد از پيامبر پرسيدند شرح صدر چيست پيامبر فرمود: نورٌ يقذفه اللّه فى قلب من يشاء فينشرح له صدره و ينفسح، نورى است كه خدا در قلب هر كس بخواهد مىافكند و در پرتو آن…قلب او وسيع و گشاده مىشود.
17. مثنوى معنوى، دفتر ششم، بيت 2863.
18. سوره قلم، آيه 4.
19. وصف جامعه قبل از بعثت در كلمات اميرالمؤمنين به وضوح آمده، دراين باره رجوع كنيد به: نهج البلاغه، خطبه اول و دوم.
20. سوره آل عمران، آيه 159.
21. سوره توبه، آيه 128.
22. نمونه، ج 8، ص 207 و 206.
23. سوره انبياء، آيه 107.
24. سوره شعراء، آيه 3.
25. سوره انفال، آيه 24.
26. كحل البصر فى سيرة سيد البشر، ص 67.
27. همان.
آخرین نظرات